دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا
یک روز، زنی با یک مجله در دست پیش شوهرش میآید و میگوید؛ “عزیزم، این مقاله فوقالعاده است. یک فعالیتی را توضیح میدهد که هر دوی ما میتوانیم برای بهتر کردن ازدواجمان آن را انجام دهیم. موافقی امتحانش کنیم؟” همسرش میگوید؛ حتماً زن توضیح میدهد، این مقاله میگوید که یک روز هر کدام از ما یک لیست جداگانه از چیزهایی در مورد همدیگر که دوست داریم تغییر دهیم تهیه کنیم. چیزهایی که اذیتمان میکنند، اشکالات کوچک و از این قبیل. و بعد فردای آن روز این لیست را به همدیگر بدهیم، موافقی؟ شوهر لبخند زده میگوید؛ موافقم آن روز مرد کاغذی برداشته و در اتاق نشیمن نشست. زن به اتاق خواب رفت و همان کار را کرد. روز بعد، سر میز صبحانه، زن گفت؛ آغاز کنیم؟ اشکالی ندارد اگر من اول آغاز کنم؟ مرد گفت؛ آغاز کن. زن سه ورق درآورد. لیست بلندبالایی بود. آغاز به خواندن لیستش کرد. “عزیزم اصلاً دوست ندارم وقتی …..” و همین طور لیست را که از کارهای کوچکی در مورد همسرش که او را اذیت میکرد تشکیل شده بود، ادامه داد. مرد احساس کرد خنجری به قلبش وارد شده است. زن متوجه این قضیه شد و پرسید؛ دوست داری ادامه بدم؟ مرد گفت؛ اشکالی ندارد، ادامه بده، میتونم تحمل کنم. زن به خواندن ادامه داد …. آخر کار زن گفت؛ خوب تمام شد. حالا تو آغاز کن. مرد ورقی را از جیبش درآورد و گفت؛ دیروز از خودم پرسیدم دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر کردم، حتی یک چیز به ذهنم نرسید. بعد کاغذ که سفیدِ سفید بود را به همسرش نشان داد. بعد ادامه داد، چون به نظر من تو در نقصهایت کاملاً بینقصی. من تو را آن طور که هستی قبول کردهام، با همه نقاط مثبت و منفی که داری. من کل این مجموعه را دوست دارم. تو آدم فوقالعادهای هستی و من واقعاً عاشقتم. زن ناراحت شد. سه ورق کاغذ را در دستانش مچاله کرد و محکم خود را به آغوش همسرش انداخت. ما به این سبب دوست داریم آدمها را تغییر دهیم، که دوستشان داریم. اما گاهیاوقات، انگیزههای ما خالص نیستند. گاهی وقتها از روی خجالت دوست داریم که عزیزانمان را تغییر دهیم. از این که دیگران در مورد فرزندان، همسر، خواهر و برادرها و والدینمان چه میگویند، خجالت میکشیم. یک سبب دیگر برای میل ما به تغییر آدمها این است که دچار بیماری مقایسه کردن هستیم. ازدواج کردن مثل رفتن به رستوران است؛ وقتی غذایتان را سفارش میدهید، میفهمید که میز بغلی هم چه غذایی سفارش داده است و یکدفعه از چیزی که سفارش داده بودید، پشیمان میشوید. این میل به مقایسه کردن، مایه بدبختی بسیاری از زندگیهای زناشویی است. اگر همیشه هیکل همسرتان را با شخص خوش اندام دیگری مقایسه کنید، مطمئناً او قادر به رقابت با آن نخواهد بود. یا اگر درآمد شوهرتان را با شخص ثرئتمندی مانند بیلگیتس مقایسه کنید، او هم توان رقابت نخواهد داشت. بسیار وقتها، حتی همسرانمان را با کسی مقایسه میکنیم که اصلاً وجود ندارد. به طور مثالً در مورد یک ستاره هالیوودی خیالپردازی میکنیم که اصلاً واقعی نیست. چون همه نقصها و عیب و ایرادهای آنها با فتوشاپ از بین میرود. قبل از این که ازدواج کنید، برای ارزیابی همسر آیندهتان باید بسیار دقیق باشید. همه چیز را بررسی کنید. ارزشها، پیشینه، اولویتها، واکنشها، اعتقادات، همه چیز. اما وقتی ازدواج کردید، دیگر دست از ارزیابی کردن بردارید، از انتقاد کردن دست بکشید. دیگر وقت درست کردن طرف مقابل تمام شده است. باید بتوانید او را همان طور که هست تحسین کنید. از پشت میز قضاوت خارج بیایید و حس نقاشی را پیدا کنید که میخواهد تصویری زیبا را نقاشی کند. یک هنرمند همه چیز را همان طور که هست قبول میکند. وقتی فرد مقابل را بپذیرید و تحسینش کنید، یک معجزه اتفاق میافتد: فرد مقابل یاد میگیرد خود را بپذیرد و درنتیجه زخم روی دلش التیام یافته و تغییرها آغاز میشود. چه چیزهایی را دوست دارید و چه چیزهایی را دوست ندارید؟ ممکن است یک چیز را هم دوست داشته باشید و هم نداشته باشید. به طور مثالً تلفن همراهتان. چرا دوستش دارید؟ چون هر زمان که خواستید میتوانید به کسانی که در دفترچه آن ذخیره می باشند زنگ بزنید، مثل وقتهایی که به طور مثالً در خیابان پنچر شدهاید، یا به دعا نیاز دارید یا هر چیز دیگر. چرا ممکن است دوستش نداشته باشید؟ این که آن تعداد آدم هم بتوانند هر زمان که دوست دارند به شما زنگ بزنند، حتی وقتهایی که دوست دارید استراحت کنید و برای خودتان وقت بگذرانید. خندهدار است اما در مورد روابط هم همین طور است. چرا عاشق شدید؟ شوکه نشوید، اما همان چیزی که سبب شد عاشق یک نفر شوید، سالهای بعد روی اعصابتان خواهد بود. شوخی نمیکنیم. اگر به این سبب عاشق همسرتان شدید که وقتی در مهمانی او را دیدید بسیار خوشمشرب و بشاش به نظر میرسید، سالهای بعد ملتمسانه دوست دارید زیپ دهان او را بکشید که دست از حرف زدن بردارد. اگر به این سبب عاشق شوهرتان شدید که ساکت، قوی و جدی بود، امروز دوست دارید بخاطر سرد بودنش خفهاش کنید. اگر بخاطر زیبایی بینظیرش عاشق همسرتان شدید، امروز وقتی مجبور میشوید سه ساعت در ماشین بنشینید تا برای خارج رفتن آماده شود دوست دارید تک تک موهایتان را بکنید. یادتان باشد، هر نقطه قوتی یک ضعف دارد. باز هم نکتهمان را تکرار میکنیم: اگر میخواهید ازدواجی شاد و آرام داشته باشید، باید دست از اصلاح کردن همسرتان بردارید و آغاز به تحسین کردنش کنید. این که باید از اصلاح کردن همسرتان دست بردارید دو سبب دارد: اول این که نمیتوانید. دوم این که آدمها مثل خانههای قدیمی میمانند. اگر یک جای آنها درست شود، یک چیز دیگر در آنها خراب میشود. یادتان باشد، هیچوقت نمیتوانید کسی را درست کنید چون اصلاح کردن دیگران یک کار داخلی است. هیچوقت از خارج نمیتوان به آن اجبار کرد. باید دیگران را تحسین و راهنمایی کنید. باید به آنها آموزش دهید. اما نباید اجبار کنید. تنها کاری که باید بکنید این است که همسرتان را دوست داشته باشید و به او برای اصلاح خودش فضا بدهید.
نظرات شما عزیزان: دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 15:56 :: نويسنده : احسان
درباره وبلاگ این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت... موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|