دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا
خدایا... اين جا حتي گاهي زمان هم كش مي آيد،وقت هايي كه من احساس مي كنم هيچ جا نيستم، وقت هايي كه آن قدر بزرگ فكر مي كنم كه فكرم توي قلب هيچ كس جا نمي شود، آن وقت هايي كه هيچ آدمي روي اين زمين پيدا نمي شود كه حال من را بفهمد، وقت هايي كه زمان به شدت كش مي آيد و من به شدت احساس دلتنگي مي كنم ، وقتي كه ديگر دستم به هيچ جا بند نيست ياد تو مي افتم ، يا لطيف ! اين بار هم آمده ام ، اما اين بار نه براي عفو ات آمده ام نه به طمع مهرباني ات ، نيامده ام كه ببخشي ام ، اين بار آمده ام تا تمام خشم ات را بر من فرو بريزي میدانم آنقدر مهربانی که اصلا خشمگین نمیشی خشم مال مخلوق است نه خالق .... اين بار از ترس آتش ات اينجا نيستم ، آرزوي بهشت هم ندارم ، انار ترك خورده ي دلم را بغل زده ام و زير چتر تمام دل گرفتگي هاي دنيا بغضم را باران كرده ام تا تو فقط نگاهم كني !!!! آخر مي داني ؟... بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است..! یک شنبه 3 مهر 1392برچسب:, :: 21:1 :: نويسنده : احسان تا حالا شده دلت بگیره ؟! یک شنبه 3 مهر 1392برچسب:, :: 20:56 :: نويسنده : احسان رنج ، گنجي والاتر از همه چيز در زندگي من است . با رنج بود كه گنج ميسر شد . بارنج بود كه امكان آسايش فراهم شد . بارنج بود كه كودكان ديروز - پيران خرد امروز شدند . اصلا نظر من اين است كه از روز ازل رنج بود كه اگر نبود رنجي بر انسان از براي نخوردن قوتي ميوه نبود. پس رنج را فراتر از گنج بايد دانست كه اگر نبود آدمي را رنج رسيدن به آمالش نبود. گفتار اول : خداوندا من از رنج تو در گنجي افتاده ام كه خويش نيز آن بي خبرم .
من تنها رنج ها را مي بينم و تو گنج هايي كه به سبب تحمل اين رنج ها بر من ارزاني خواهي داشت . خداوندا شِكوِه از شُكوه حكمت تو كردن همچون نفي وجود تو كردن است .
من حكمت هاي را نعمت هاي تو مي پندارم و نعمت هاي تو را نغمت خويشتن مي گمارم . خداوندا جويم از اين مصيبتي كه موجب معصيت من باشد . خداوندا
مرا متوجه رنج هاي زندگي ام مي كند و شكست ها را متوجه من ! اما اين توكل و توسل به توست كه مرا از اين درياي مواج به سلامت به ساحل آرامش و آسايش مي رساند . خداوندا
خواهي را به رويشان گشود ه اي ؟ بگشا دروازه رحمت ات را تا رجعت كنند، آنان كه پنداشته اند - رنج تو عذابيست بر ايشان! خداوندا مگر نه اين است كه هر چه مقام ايمان را والاتر پنداري ، ايشان را رنج و زحمت بيشتر مي نگاري !؟ پس سبب چيست كه آنان كه گاه مقامشان والا تر از والاست ! كاسه صبر و متانتشان لبريز شده و از اين گنجي كه در غالب گنج به آنان ارزاني داشته اي! دلگير مي شوند !؟؟ خداوندا آوريم !!!!!!!!!!! به واقع خداوندا ، اين نيز غلوي بود و خطا كردم !! چون تا كنون اينچنين شُكرت را ننموده ام! گفتار دوم: خداوندا تنهای تنهایم و تویی تنها سرپناهم مرا جز تو و کرم تو هیچ امیدی نیست زیرا امید ناامیدان ، هم نشین خاک نشینان ، تویی!
آنگاه که قوت و قوّت داشتم در نزد دوستان جا و عزت داشتم و اکنون که مرا نه قوتی و نه قوّتی باقی مانده ـ خدایا بنگر که جای رفیقان من چگونه خالی مانده؟ کاش می داستم و به جای ریاست دوستان ، عبادت بوستان خویشتن می نمودم. خداوندا خسته تر از آنم که زبان بر مهر عیان خویشتن بر تو بگشایم و درمانده تر از آنم که قدمهای سست خویش را بر جای پای تو بگذارم.
رحمت خویش بگشا و مرا به سمت خویش هدایت کن ، چه نیک می دانم که بنده تو جز رحمت از تو و زحمت از خویش هیچ حاصل ندارد. ای مهربان تر از مادر ، شیرین تر از عسل ، گواراتر ازآب و ای والاتر از بالا عاریت داده ای؟ در ظلمت دل خویش سِیر نمودیم و خویشتن را از جهل مرکب سیر نمودیم . ظلالت را دلالت بر جوانی ام پنداشتم و جوانی ام را دلالت بر ندامت خویش ، عمری خوردم و نوشیدم و پوشیدم و کوشیدم تا جوانی خویشتن را بر زیستن در تاریکی طی کنم و هیچ نفهمیدم که نوری که توام در کنار من بود، هادی نجات من از برزخ ام بود. خداوندا
چه رنج شیرینی در این عالم برای تلخ کردن کام جهالت من هدیه دادی که اگر به سهولت همه چیز ممکن بود ، امروز امیر حقیر تو در پیشگاه تو هیچ نداشت . چه گنج شیرینی از این رنج ها برای ساختی که رنج های دیروز ، گنج های امروز من باشد.
یک شنبه 1 مهر 1392برچسب:, :: 20:48 :: نويسنده : احسان دختران مجرد بخوانند مواردی وجود دارد که دختر خانمها را در همان شروع انتخاب و تصمیمگیری برای ازدواج به اشتباه میاندازد. به عبارت دیگر، باید برای انتخاب همسر مناسب از این 17 خطا دوری کنید: ۱) تهیه یک فهرست بلند بالا از خصوصیات همسر مورد نظر با تمام جزئیات و ریزهکاریها اشتباه است.
درست است که باید فردی را انتخاب کنید که خصوصیات او به نظرات شما شبیهتر باشد؛ اما اگر زیاده از
حد محافظهکارانه عمل کنید و تمام زیر و بم او را مورد قضاوت قرار دهید، بالاخره مواردی پیش
میآید که با فهرست شما همخوانی ندارد و همین موضوع باعث میشود به دلیل مسائل جزئی، فرد
مورد نظر را قبول نکنید.
۲) اگر تا یک سنی ازدواج نکردهاید و حالا فکر میکنید دیر شده و دیگران شما را زیر ذرهبین قرار
دادهاند و بعد فقط به همین دلیل، فورا به یک خواستگار بله میگویید، اشتباه میکنید. ۳) مقایسه، همیشه کار را خراب میکند. اگر دائم خواستگارها را با هم یا با سایر افرادی که اطرافتان هستند و مورد تایید شما قرار گرفتهاند، مقایسه کنید، مطمئنا نمیتوانید تصمیم درستی بگیرید. ۴) اگر از آن دسته آدمهایی هستید که دو دستی به غم و غصه یا گذشته چسبیدهاید، اشتباه میکنید. اگر به هر دلیل موقعیتهایی را در گذشته از دست دادهاید، دیگر به آن فکر نکنید. پویا باشید و خودتان را برای آینده آماده کنید.
۵) بعضیها به خودشان اجازه نمیدهند کسی را دوست داشته باشند و این مساله برایشان مشکل ایجاد میکند. مثلا ممکن است فردی از بسیاری جهات مورد تایید شما و دوست داشتنی باشد؛ اما به دلیل حرف و حدیث بیمنطق و دور از عقل دیگران، مورد تایید خیلیها قرار نگیرد. در این شرایط اگر فرصت دوست داشتن و بله گفتن را از خودتان بگیرید، خطای بزرگی مرتکب شدهاید.
۶) گاهی، بعضی دختر خانمها اعتماد به نفس پایینی دارند و فکر میکنند پر از اشکال هستند و مورد تایید دیگران قرار نمیگیرند، در حالی که اگر به نکات مثبت خودشان توجه کنند، از خیلیها بهتر به نظر میرسند. ۷) در مواردی، دختر خانمها انتظار دارند فورا عشق و علاقه شدید و رویایی بین آن ها و همسر آیندهشان به وجود بیاید و به عبارتی طرف مقابل فورا یک دل نه صد دل عاشقشان بشود. وقتی چنین توقعی دارند و زلزله مورد نظر آن ها اتفاق نمیافتد، فورا دلسرد شده، عقب میکشند. اگر انتظار دارید در همان برخورد اول یک رابطه شدید عاشقانه به وجود بیاید؛ جلوی این ازدواج، یک پرچم قرمز بزرگ نگه داشتهاید. با این کار واقعبینی را کنار گذاشتهاید، در حالی که دنیای ما کاملا واقعی است. ۸) مرد ایدهآل زندگی شما با مردهای به اصطلاح ایدهآل فیلمها کاملا فرق میکند. به عبارتی منتظر چنین موجوداتی نباشید، چون فقط به فیلمها تعلق دارند. ۹) گاهی، دخترها سراغ فردی میروند که هیچ شباهتی به آن ها ندارد و فقط به یک دلیل خاص مورد تایید آن هاست. یادتان باشد تنها با یک خصوصیت نمیتوان زندگی کرد. ۱۰) تمرکز روی نکات منفی خطای بزرگی است. یادتان باشد اگر به هر دلیلی درباره مردها احساسات منفی در شما وجود داشته، آن ها را کنار بگذارید و با دیدگاه مثبت، انتخابی مناسب داشته باشید. خانم ها فکر مي کنند ديگر هيچ مرد خوبي وجود ندارد؛ اما واقعيت اين جاست که مردان خوب همه جا وجود دارند. شايد آن ها به چشم شما زياد جذاب و معقول به نظر نمي رسند. سعي کنيد به آن فرد مورد نظر فرصتي بدهيد تا خودش را به شما نشان دهد. شايد اين کار در حد يک حرکت کوچک مؤدبانه مانند باز کردن در براي شما باشد؛ اما شما اين فرصت را به وي بدهيد. ذهن تان را از بدبيني و منفي نگري آزاد کنيد. در اين صورت شما فرد مورد نظر و ايده آل را به طرف خود جذب خواهيد کرد. ۱۱) بعضی دختر خانمها که تحصیل و شغل مناسبی دارند، فکر میکنند به دلیل رفع نیاز مالی میتوانند از موضع بالا صحبت کنند و به کمک یک مرد احتیاج ندارند. این دختر خانمها با این طرز تفکر سد بزرگی مقابل خودشان ایجاد میکنند و نمیتوانند درست انتخاب کنند، چون مدام دیگران را از خود میرنجانند. ۱۲) ایثار و فداکاری بیش از حد، به دیگران بیش از خود فکر کردن و نیاز دیگران را به خود مقدم دانستن اشتباه بزرگی است که بعضی دخترها مرتکب میشوند. اگر به هر دلیل بار مسوولیتی به دوش شماست قبول؛ اما باید اول به خودتان، نیازهایتان و آینده شخصیتان فکر کنید و موقعیتها را از دست ندهید. 13) به آساني فرصت ها را از دست ندهید. بارها و بارها اتفاق می افتد که يک جوان سالم و معقول برای ازدواج با یک دختر، پا پيش مي گذارد. دختر خانم راه ديگري را انتخاب مي کند. البته اين رفتار کاملاً طبيعي است. احتمالاً دختر خانم مورد نظر در آشنايي هاي قبلي اش موقعيت هايي سرشار از نااميدي، رنج و ناراحتي را تجربه کرده و در موقعيت جديد نيز مانند گذشته فکر مي کند. به هر حال اگر اين دختر خانم بخواهد نتيجه اي متفاوت از اين رابطه به دست بياورد، بايد طرز فکر خود را تغيير دهد. 14) اجازه ندهید کار زياد، طراوت و شادابي تان را از بين ببرد. دختر خانم جذاب، موفق و شادابي را در نظر بگيريد که به خاطر کار زياد و خسته کننده، دچار خستگي و فرسودگي زودتر از موعد مي شود. حالا فرض کنيد در اين دوران با فرد مناسب و موجهي آشنا شود، اما به دليل کار زياد، فکر تشکيل خانواده و ازدواج را از خود دور مي کند. اين يکي از بزرگ ترين اشتباهاتي است که دختر خانم هاي مجرد انجام مي دهند. آن ها بعد از رد کردن فرد شايسته، خود را بيشتر از قبل در کار غرق مي کنند تا نسبت به موقعيت هاي پيش آمده دچار وسوسه نشوند. 15) دختران زیادی هستند که به دلیل بالا رفتن سنشان باور دارند که زمان ازدواج و بچهدار شدن آن ها گذشته است. درست است که زمان ازدواج و بچهدار شدن، پیشبینی شده است؛ اما در قرن بیست و یکم زندگی ما کمتر قابل پیشبینی است، كه البته این نکته مثبتی است. واقعیت این است که ما هیچ وقت اسیر اعداد و ارقام نیستیم؛ ما هر لحظه در مناسبترین زمان زندگی خود هستیم. بله، درست است که بیولوژی بدن همیشه ما را همراهی نمیکند؛ اما اگر شما واقعاً میخواهید صاحب خانواده شوید و بدن شما دیگر این اجازه را به شما نمیدهد که بچههای خودتان را داشته باشید، به این معنا نیست که این خواسته شما برآورده شدنی نیست. میتوانید با پذیرفتن سرپرستی یک کودک، تشکیل خانواده دهید. 16) تجربه را به بدبینی تبدیل نکنید. برخی دختران، با تجاربی که از ازدواج و زندگی شکست خورده دیگران به دست می آورند به نوعی بدبین و بسیار محتاط می شوند و در انتخاب و ارزیابی طرف مقابل دچار سخت گیری و وسواس می شوند. درست است که کسب تجربه، لازم و ضروری است اما قرار نیست به خاطر شنیدن وقایع ناگوار از اطراف، دچار استرس در انتخاب باشیم. تیزبینی و زیرکی متعادل برای یک انتخاب مناسب کافی است. لازم نیست از ابتدا با منفی اندیشی مثل یک کارآگاه عمل کنیم. 17) بارها و بارها اتفاق می افتد که دختران جوان منتظرند مرد مناسب از آن ها خواستگاری کند؛ اما زمانی که این اتفاق میافتد، آن ها پا به فرار میگذارند و از او دور میشوند. به هرحال، اگر دختران ما بخواهند تشکیل زندگی بدهند، باید این رفتار خود را کنار بگذارند. هنگامی که شما با مردی مناسب ازدواج میکنید، ممکن است ابتدا توجه او برای شما دشوار باشد، چرا که قبل از این تجربهاش را نداشتهاید. اما حالا زمان آن رسیده است که این دشواری را تحمل کنید. پژوهشگر: فهیمه مریدی فریمانی
دو شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : احسان اولین گام در خواستگاری گام نخست اصولی در خواستگاری، قرار خواستگاری از طرف مادر (در صورت فقدان مادر، کسی مانند خواهر بزرگتر، مادر بزرگ یا خاله که جای مادر را پر کرده اند.) پسر است.
لازم است در صورتی که خانواده دختر از موضوع کاملا بی خبرند، به وسیله خانواده پسر به هر وسیله ای که ممکن است، از جریان خواستگاری مطلع شوند، و خانواده پسر با تعیین وقت قبلی به خانه آنان بروند، چون ممکن است خانواده دختر در شرایط نامطلوبی بوده و آمادگی پذیرایی از خانواده پسر را نداشته باشد.
در چنین شرایطی ارزیابی دو خانواده از یکدیگر نابه جا خواهد بود و احتمال آن وجود دارد که خانواده دختر از وضع پیش آمده ناراحت و عصبانی شوند.
ضمن آن که ممکن است این رویداد به عنوان یک خاطره بد در ذهن آن ها باقی بماند. پس بهتر است به خاطر حفظ حرمت خواستگار و احترام به خانواده دختر، قبلا برای خواستگاری به خانواده دختر اطلاع داده شود.
از سوی دیگر ممکن است در صورت عدم اطلاع قبلی، خانواده دختر به خانواده پسر اجازه حضور ندهند.
شاید بتوان گفت حق هم دارند؛ چون در ابتدا شناختی نسبت به آن خانواده ندارند. گاهی هم ممکن است برای مرتب کردن خانه، از خانواده پسر بخواهند که مدتی پشت در یا در سالن پذیرایی منتظر باشند.
خلاصه این که در یک کار پیش بینی نشده، ممکن است اتفاقاتی بیفتد که در هر صورت عواقب آن، چندان مطلوب نباشد.
اگر میزان آگاهی دو خانواده از یکدیگر در بعضی از مسائل کافی نبوده و دوست داشته باشند قبل از انجام مراسم خواستگاری اطلاعات بیشتری به دست آورند، باید به صورت محترمانه در اولین تماس تلفنی یا برخورد حضوری از یکدیگر توضیحات بیشتری بخواهند.
یک روش پیشنهادی مناسب برای داشتن اطلاعات بیش تر به شرح زیر است:
یک خانم خوش برخورد و خوش ارتباط از خانواده پسر برای انجام این کار انتخاب می شود. وی پس از معرفی خود، با مادر دختر (در صورت فوت مادر، با خواهر، خاله یا هر فردی که مناسب می داند) گفت و گو کند.
مثلا بگوید که برای امر خیر تماس گرفته است. سپس وضعیت عمومی و شرایط پسر را مثلا این گونه بیان کند: (دقت کنید!
اگر می خواهید شناخت کاملی از دختر خانم داشته باشید، خودتان نیز توضیح کاملی از خانواده پسر و آقا زاده بدهید.)
آقا پسر 28 ساله است، هیکل متوسطی دارد، قد بلند است، لیسانس رشته فیزیک است و به صورت حق التدریسی در
آموزش و پرورش کار می کند. پدرش کارمند بهداری است. مادرش خانه دار است. 5 تا خواهر و برادر هستند. در پایان
به محدوده محل زندگی هم اشاره کنید.
احتمالا پس از سخنان شما، مادر دختر خانم هم توضیحاتی راجع به خانواده و دختر خود می دهد. اگر آن توضیحات برای شما کافی نبود، می توانید پرسش هایی در محدوده توضیحات خودتان، داشته باشید. چون شما قبلا آقا زاده را به طور کامل معرفی کرده اید.
برخی پرسش ها به ویژه در اولین تماس تلفنی دور از شان اخلاقی بوده و ممکن است در ذهن دو خانواده نگرش منفی نسبت به یکدیگر ایجاد کند.
طرح سوال هایی مثل: دختر خانم شما سفید است یا سبزه؟ چاق است یا لاغر؟ یا آقا پسر در دانشگاه دولتی درس خوانده یا آزاد؟ و مانند این ها، هرگاه به صورت حضوری و به وسیله خود دختر و پسر باشد، نتیجه بهتری را در نگرش خانواده ها نسبت به یکدیگر خواهد داشت.
اگر خانواده پسر در اولین برخورد به دلیل بی اطلاعی از روش های خواستگاری اطلاعاتی به خانواده دختر ندهند، خانواده عروس می توانند مشابه توضیحات فوق، اطلاعات کاملی درباره دختر خانم بدهند سپس بگویند: شما هم لطف کنید در همین حد اطلاعاتی را درباره آقازاده تان بدهید.
ممکن است دو خانواده در اولین تماس تلفنی یا برخورد حضوری احساس کنند مناسب یکدیگر نیستند، در این صورت باید به روشی محترمانه همدیگر را توجیه کنند.
مثلا هرگاه در اولین تماس تلفنی یا برخورد حضوری، خانواده پسر، بیان کرده اند که آقازاده دانشجوست و در
حال حاضر شغلی ندارد، اگر خانواده دختر قصد دارند جواب رد بدهند، باید توضیح دهند که خانواده ما دوست
دارد این زوج، زودتر زندگی مشترک شان را شروع کنند، در حالی که آقازاده شما دو سال و نیم دیگر درسش
تمام می شود و تا هنگامی که بتواند اداره زندگی مستقلی را به عهده گیرد، زمان زیادی لازم است. لذا مناسب
شرایط دخترمان نیست. بعد هم عذرخواهی، تشکر و خداحافظی کنند.
اگر یکی از خانواده ها در شرایطی قرار گرفت که پس از تماس تلفنی تشخیص داد شرایط شخص مورد نظر مناسب
نیست و برای گفتن «نه محترمانه و منطقی» آمادگی ذهنی نداشت، از خانواده پسر درخواست کند چند روز بعد تماس بگیرند.
باید توجه داشت که «نه» گفتن و توجیه آن را به روش های متفاوتی می توان انجام داد. گاهی بیان پاسخ «نه»
توسط بعضی از خانواده ها توهین آمیز است و اثرات نامطلوب روانی بر خانواده مقابل می گذارد. مثلا می گویند:
دختر ما از این که بیان کند شغل پدر شوهرش فلان است خجالت می کشد، یا پسر ما دوست دارد که پدر خانمش
در قید حیات باشد ! با یک توجیه منطقی و محترمانه می توان از درگیری های ذهنی خانواده ها کاست. باید سعی کنیم به عنوان یک
انسان برای شخصیت هم نوعان خود ارزش قائل شویم و چند دقیقه از وقت مان را به آماده کردن یک پاسخ مناسب
اختصاص دهیم. برخورد محترمانه علاوه بر همه فواید اخلاقی و انسانی، باعث می شود که خانواده پسر، دختر
خانم را برای ازدواج به خانواده های دیگری معرفی کنند.
برگرفته از کتاب " گذر از پیچ و خمهای خواستگاری" نوشته سیده بتول حسن پور
شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 20:26 :: نويسنده : احسان پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 10:53 :: نويسنده : احسان هر انسانی به بلوغ جسمی، اجتماعی و روانی میرسد و هر چقدر هم که از نظر محبت در کانون خانواده کمبودی نداشته باشد، باز هم یک کشش روانی او را به سمت جنس مخالف میکشاند. در واقع نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن موجب بروز این کشش میشود و اینجاست که این نیاز روحی باعث میشود فرد با وجود تمام مشکلات، مسئولیت یک زندگی مشترک را به عهده گیرد، اما رمز موفقیت در تداوم یک زندگی مشترک چیست؟ سایه یک انتخاب موفق شکل میگیرد، میگوید: شناخت اولیه، تحقیقات محلی و مشاوره پیش از ازدواج از جمله مراحلی است که هنگام انتخاب همسر باید به آن توجه داشت. او در رابطه با اینکه در مرحله شناخت همسر چه معیارها و ملاکهایی را باید مدنظر داشت بیان میکند، این روزها بیشتر دختر و پسرها ملاک اصلی و اولیه برای یک انتخاب موفق را بر اساس ظواهر است. در حالی که داشتن سلامت روانی، رفتاری، جسمی و دینی از مهمترین ملاکهایی است که باید در اولویت قرار گیرد. ملاک بعدی شغل مناسب، وسع مال، تحصیلات و همچنین سلایق و ویژگیهای فردی همچون داشتن تناسب اندام، چاقی یا لاغری، رنگ سفید یا سبزه، چشم رنگی یا مشکی و... از معیارهای اختصاصیتر هستند. او میافزاید این ملاکها مکمل یکدیگر بوده و در صورت نبود تناسب میان آنها زندگی مشترک در هالهای از ابهام قرار خواهد گرفت.
مشترک است میگوید: مشکلات اضطرابی، افسردگی و وسواس در گروه اختلالات نوروتیک قرار دارد و اگر در حد حاد نباشد و طرفین متعهد به ادامه درمان تا بهبودی کامل شوند، مشکلی در زندگی آینده پیش نخواهد آورد. اما اختلال سایکوتیک همچون اسکیزوفرنی یا اختلال شخصیتی پارانویید (سوءظن) از جمله اختلالاتی است که فرد کمتر حاضر به درمان شده و ازدواج با چنین افرادی توصیه نمیشود.
امروزه برخی دختر و پسرها تصور میکنند برای داشتن یک زندگی موفق باید طرف مقابل آنها خصوصیات و شخصیت متفاوتی داشته باشد تا خلقیاتشان کاملکننده یکدیگر باشد. به عنوان مثال فرد گوشهگیر دوست دارد با فردی اجتماعی ازدواج کند یا فردی بیخیال با فردی متعهد و پایبند.
کوچکترین تغییری در خود ایجاد کنند. نصیر عابدینی با تاکید بر اینکه این طرز فکر کاملا اشتباه و خانمانسوز است میگوید: اگر بحث کفویت و همتایی در دختر و پسر وجود نداشته باشد، مثلا زوجین همتای اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی، دینی و... یکدیگر نباشند و در واقع پسر در یک سر طیف و دختر در سر دیگر آن قرار گیرد، تعارضات زناشویی افزایش مییابد.
هم سطح بودن تا حدود زیادی از شدت آن میکاهد.
افرادی که ثبات هیجانی بالایی دارند با افرادی که زود برانگیخته میشوند عنوان میکند. البته این روانشناس تاکید میکند اگر فردی درجه درونگرایی 4 و دیگری 6 داشته باشد یا یکی منظم و دیگری منظمتر باشد یا اعتقادات مذهبی یکی 60 و دیگری 70 باشد به دلیل آنکه پایه اصلی این ویژگیها در آنها وجود دارد تقریبا در وسط طیف قرار داشته و ازدواج خوبی خواهند داشت.
شخصیت، خلقیات و فرهنگ یکدیگر شده و این اصل را ملاکی برای داشتن یک ازدواج موفق میدانند، اما با ورود به زندگی مشترک ایــــن تفاهمات کم رنگ و گاهی محو میشود.
از ازدواج از جمله عواملی است که میتواند مانند یک فیلتر عمل کرده و مکانیسم شناختی دو طرف را تحریف کند. او در قالب یک مثال توضیح میدهد: امکان دارد قبل از ازدواج پسری به دختری بگوید با شروع زندگی مشترک به تو اجازه معاشرت یا دیدار با خانواده را نمیدهم. در چنین جوی اگر عواطف حکمفرما باشد دختر با این فرض که پسر به دلیل علاقه زیاد موقتا این حرف را زده است مساله را جدی نگرفته و به پای دوست داشتن زیاد و تفاهم در علاقه به یکدیگر میگذارد. در حالی که این طور نیست و این موضوع به صورت یک مشکل حاد در زندگی مشترک نمود پیدا خواهد کرد.
دختر و پسرها درگیر آن هستند. کسانی که چنین طرز فکری دارند متوجه نیستند که انسان موجودی انتخابگر است و در شرایط فرهنگی و اجتماعی خاصی رشد کرده و قبل از ازدواج عمری را با سلیقه و باورهای خود زندگی کرده و شخصیتش تا حدود زیادی اینگونه شکل گرفته است.
شکل مورد نظر خود در آورند؟ عابدینی در پاسخ به این پرسش میگوید، انتخاب در ازدواج اینک و اکنون است. یعنی قبل از ازدواج آنچه را که از شخصیت، اخلاق، رفتار، مذهب، خانواده و فرهنگ طرف مقابل میبینیم باید به همان میزانی که هست بپذیریم و بدانیم که باید با همین شرایط ادامه زندگی دهیم و در این مقوله نباید به امید یک هوای تازهتر بود. اینکه بگوییم طرف پس از ازدواج چادری میشود، رفتار بدش را کنار میگذارد، نمازخوان میشود، سیگارش را ترک میکند و... یک خیال باطل است.
گذشت کند و برخی رفتارها و عقایدش را تغییر دهد، این کار را به میل و اراده خود انجام داده نه به زور و اجبار ما. عابدینی ادامه میدهد، البته بعد از ازدواج تغییراتی در زن و شوهر به وجود میآید، اما این تغییرات در اثر آمیختگی روح، روان و جسم آنها و گاهی در اثر همنشینی و یادگیریهای خود آگاه و ناخودآگاه است نه در اثر اعمال قدرت و فشار ظاهری یک طرف به طرف دیگر.
او را با تمامیت و با همه رفتارها و عقایدش بپذیرید و هرگز به فکر تغییر او نباشید چرا که در صورت فشار به طرف مقابل امکان دارد زندگی مشترکتان به جدایی بینجامد.
عدهای ملاک موفقیت در زندگی را بچهدار شدن، بعضی اشباع نیازهای عاطفی و احساسی و گروهی تامین نیازهای جنسی میدانند. آیا این ملاکها هر کدام به تنهایی برای داشتن یک زندگی موفق قابل قبول است؟ عابدینی میگوید: تولید نسل میتواند یکی از ملاکهای موفقیت در زندگی باشد. اما گاهی فشار ناشی از مشکلات زندگی به حدی است که لذت داشتن فرزند را کمرنگ میکند. از طرفی تولد فرزندانی بیش فعال، ناسازگار و حتی بیمار ممکن است رویای داشتن یک زندگی موفق را به شکست تبدیل کند. اما اشباع نیازهای عاطفی در مقایسه با فرزند داشتن معقولتر و اولیتر است. چرا که بسیار دیده میشود زوجینی که از نظر روانی و عاطفی یکدیگر را تیمار کرده و به معنای واقعی به یکدیگر محبت دارند، به طرز چشمگیری در زندگی مشترک خود موفق بودهاند.
میداند و میافزاید، دختر و پسر قبل از ازدواج باید تا حدودی از میزان امیال جنسی یکدیگر به منظور جلوگیری از نارضایتی جنسی پس از ازدواج باخبر باشند و این امر باید از طریق مراجعه به مشاوران خبره و کارآمد ازدواج شناسایی شود.او میگوید: مشاوران با طرح تست شخصیتی «کتل» میتوانند بیطرفانه تا حدود زیادی به خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی و جنسی هر دو نفر واقف و شباهتها و تفاوتها را شناسایی کنند.این روان شناس میافزاید: 15 درصد ناکامیهای ازدواج به دلیل نداشتن تفاهم در مسائل جنسی و 60 درصد آن به دلیل نداشتن مهارتهای ارتباطی است که بحث در مورد آن در این نوشتار نمیگنجد.
حجتالاسلام عابدینی خاطرنشان میکند: برای آنکه پایههای زندگی طی گذر زمان دچار تزلزل نشود و زوجین دچار سردی عاطفی و در نهایت خیانت به یکدیگر نشوند باید وظایفی را در قبال یکدیگر رعایت کنند. او بیان موردی این وظایف را سودمند نمیداند و مطالعه کتابهایی چون انتخاب همسر، خانواده در اسلام، بهشت خانواده، ازدواج مکتب انسانسازی و کتاب تحکیم خانواده را برای آگاهی بیشتر با مفهوم و شرح این وظایف معرفی میکند.
طلبی جنسی آنها از صفر تا 100 متغیر است. بر این اساس بهتر است خانمها برای تحکیم و موفقیت در تداوم زندگی مشترک با ایجاد تنوع در ظواهر و خلقیات خود و همچنین ایجاد تغییراتی در محیط خانه، نوع دکوراسیون، تنوع در پخت و پز و مهمتر تنوع در روابط زناشویی تا حدودی بر جذابیتهای زندگی بیفزایند و این خود یکی از ملاکهای اصلی در موفقیت زندگی مشترک زوجین محسوب میشود.
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:52 :: نويسنده : احسان مهریههای عجیب و غریب بارها سوژه خبرها شده است، از هزار کیلو بار مگس گرفته تا قلب و دست و پای آقای داماد؛ اما این بار مهریه عجیبی خبرساز شده است که نقلش مثل نمونههای قبلی اسباب خنده را فراهم نمیکند، بلکه تاثیرگذار و آموزنده محسوب میشود. تخصصی قلب و عروق دانشگاه تهران در نهایت سادگی با همسرش اسماعیل توکلی سی ویک ساله که او نیز دانشجوی سال سوم تخصصی داخلی دانشگاه شهید بهشتی است با مهریه تکفل پنج یتیم به مدت 14 سال پیمان زناشویی بسته است.
ماه مبارک رمضان به اجرا گذاشته شود.
است: همیشه دوست داشتم مهریه ام چیزی باشد که هم دنیای مرا بسازد و هم آخرتم را آباد کند از این رو به نیت 14 معصوم به مدت 14 سال و به نیت پنج تن تکفل و سرپرستی پنج یتیم را جزو مهریه ام قرار دادم.
کامل از داماد بگیری فقط می تواند یک دلخوشی زودگذر برای این دنیا باشد، اما من دوست داشتم مهریه ام ماندگار باشد و دنیا و آخرت مرا تامین کند. دریافت کرده ام و همسرم شیرینی لذت پرداخت مهریه مرا می چشد برای هر دوی ما باقیات صالحاتی ایجاد شده که باعث خیر هر دوی ماست و ما می توانیم بهشت دنیوی و اخروی را در کنار هم بسازیم و مسیر کمال و سعادت را با یکدیگر طی کنیم.
صحبت هایی که با هم داشتیم مشخص شد که خط مشی ما بسیار شبیه هم است و از آنجایی که از قبل دوست داشتم چنین کاری را انجام دهم این موضوع را به عنوان مهریه لحاظ کردیم و در صورتی که وسع مالی ما بهتر شود تعداد را افزایش خواهیم داد. پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:49 :: نويسنده : احسان
یه زن و شوهر بودن که با هم زندگی میکردن . دو تا هم بچه داشتن . یه دختر و یه پسر کوچیک .
شوهره صبحا میرفت سر کار شبا ساعت هشت که میشد بر می گشت خونه .
زنه هم خونه رو جمع و جور میکرد ، غذاهای خوشمزه درست میکرد ، خیاطی میکرد ، به گلای کنار پنجره ی آشپزخونه
آب میداد .برای بچه ها داستان میخوند . بهشون مشق می گفت . باهاشون نقاشی میکشید . کیک براشون درست
میکرد .
زنه همیشه به شوهرش احترام میذاشت . همیشه با صدای آروم باهاش حرف میزد . هیچ وقت حرف تند و
تلخی بهش نمیزد . هیچ وقت سلیقه ، فکر و حرفای شوهرشو کوچیک نمیکرد .هیچ وقت بهش برچسب نمیزد .
وقتی شوهرش نبود خریدا رو خودش میکرد که شب وقتی شوهرش از سرکار میاد مجبور نباشه خرید کنه . تو خونه لباسای
گلدار میپوشید . همیشه موقع غذا درست کردن به این که شوهرش اونو دوست داره یا نه هم فکر میکرد . هیچ وقت
شوهرش یا بچه هاشو مجبور نمیکرد غذایی که دوست ندارن اما براشون مفیده رو بخورن . هیچ وقت خریدایی که برای
خودش یا بچه هاش میکرد یا کادوهایی که به بقیه تو روز تولد یا عروسیشون میداد و از شوهرش پنهان نمیکرد . همیشه به
شوهرش راست میگفت .
اگر چیزی تو خونه احتیاج داشتن به شوهرش میگفت .
مرد هم زنشو دوست داشت و بهش احترام میذاشت . همیشه به نظرای زنش توجه میکرد.
تو خونه همیشه کارایی که زنش نمیتونست انجام بده مثل جا به جا کردن یخچال و اجاق گاز و اون انجام میداد .
هر روز صبح زود وقتی پا میشد سرحال میرفت سرکار .
مرده اصلا تو خیابون به زنای دیگه نگاه نمیکرد .
هیچ وقت نمیگفت خیلی کار میکنه و خسته است از این همه کار . هیچ وقت نمی گفت اون موقع که مجرد بود
پولدارتر بود .
مرد هیچ وقت نمیگفت اینجا خونه ی منه و من پولشو دادم .
شب که میشد برمی گشت خونه زنشو بغل میکرد و میشستن کنار همدیگه .
یه کم با هم حرف میزدن ، راجع به بوی غذایی که حس میکردن ، که این دفعه چی توش ریخته که این بو رو گرفته ،
راجع به آدمایی که اون روز دیدن ، راجع به خاطرات خوب قبلناشون ، راجع به زمونه ، راجع به همه چی .
بعد میرفت سراغ بچه ها و باهاشون حرف میزد .
زن هیچ وقت نمیگفت اگر مجرد مونده بود زندگی بهتری داشت و آزادتر بود . هیچ وقت از موقعیت بهتر
خواستگارای قبلیش حرف نمیزد . هیچ وقت به شوهرش نمیگفت درآمدت کمه یا کم کار میکنی .همون قدر که
شوهرش در می آورد براشون بس بود .
هیچ کدوم از اونا نه زن به شوهر نه شوهر به زن نه زن و شوهر به بچه هاشون هیچ وقت نمیگفتن تو آبروی منو با این
چیز یا این کار میبری . آبروی هیچ کدوم مهم تر از شخصیت اون یکی نبود . وقتی بچه ها غذا یا میوه یا شیرینی ای
رو تو یه مهمونی زیاد میخوردن زنه با چشم غره رفتن به اونا اونا رو ناراحت نمیکرد .
موقع خرید کردن با هم حرکت میکردند و هیچ وقت از هم دیگه جدا نمی شدند . هیچ وقت وقتی بچه ها اسباب بازی
لباس یا کفشی رو دوست داشتن پدر و مادرشون نمیگفتن دها تیه ! یا زشته !
وقتی مرده لباسی میپوشید که زنه از رنگش خوشش نمی اومد اونو مجبور نمیکرد لباسشو عوض کنه . هیچ وقت هم وقتی
میرفت خونه ی مادرش و مادرش که مثل اون از اون رنگ لباس خوشش نیومده بود میگفت چقدر رنگ
لباسش زشته حرف مادرشو با سر تکون دادن یا حرفایی مثل شوهرمه دیگه ! تایید نمیکرد .
مرد هم هیچ وقت وقتی میرفت خونه ی پدرش و پدرش میگفت این زن این عیبا رو داشت و ما نمیدونستیم اما
حالا فهمیدیدم حرف باباشو با تکون دادن سر و یه افسوس و آه با صدای بلند تایید نمیکرد .
مرد هیچ وقت زنشو با زنای دیگه مقایسه نمیکرد .هیچ وقت تو خونه داد نمیزد .هیچ وقت نمی گفت آخه به تو هم
میگن زن ؟
هیچ وقت چپ چپ با چشم غره به زنش یا بچه ها نگاه نمیکرد که زهره شون بترکه .
زن وقتایی که وسایل اضافی رو زمین ولو بود تهدید نمی کرد که اگر جمعشون نکنن اونا رو از پنجره میندازه بیرون .
هیچ وقت وقتی قرار بود مهمون بیاد و خونه تمیز بود وقتی بچه اش میخواست با دستای خاکی به عسلی دست بزنه رو
دست بچه اش نمیزد و وقتی شوهرش با میوه هایی که خیلی سالم نبودن بر می گشت خونه دعواش نمی کرد .
زنه تا اون موقع از روی قهر از خونه بیرون نرفته بود .
مرده هم هیچ وقت از روی عصبانیت خونه رو ترک نکرده بود .
مرده برای کشیدن چند پک سیگار گاهی از خونه خارج نمیشد .
هیچ وقت هیچ کدوم نمیگفتن تو نمیدونی چطور باید بچه تربیت کرد .
زنه هیچ وقت نمیگفت این خونه مال منه چون این منم که اکثر اوقات توشم پس من باید تعیین کنم وسایلا
چطوری توش چیده بشن . بچه ها خودشون رنگ و مدل وسایلای تو اتاقو انتخاب میکردن و زن اگر از اونا
خوشش نمی اومد از خریدشون جلوگیری یا خودداری نمی کرد .
هیچ کدوم از برنامه های دراز مدت برای بزرگ کردن خونه و اسباب و وسایل و ماشین بهتر حرف نمیزدند .
زنه نه ترس هوو داشت نه دوست دختر و نه فکر میکرد شوهرش به خاطر این که مهریه شو نمیتونه بده تا حالا طلاقش نداده .
وقتی یکیشون نبود بچه هاشون نمیدیدن مامان یا باباشون میره تو اتاق و درو میبنده و داره با کسی حرف میزنه یا کاری
میکنه که وقتی ازش میپرسن داری چیکار میکنی میگه برید یا به شما ربطی نداره .
زنه اگرچه گوشی مرده رو چک نمیکرد اما اگه یه وقتایی دستش میگرفت مرده گوشی رو ازش پس نمیگرفت .
کامپیوترشون پسورد نداشت .
یکی بود یکی نبود یه زن و شوهر بودن ...
عجب زن و شوهری بودن !
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:44 :: نويسنده : احسان تلنگرهای عاشقانه
شاعر زن میگه :
به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از گل
و بعداً مرا از خشت آفرید!
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!
مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید!
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید!
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید!
برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید
پاسخ شاعر مرد: به نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید
جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشت
نشسته مداوم تو را در کمین!
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : احسان وقتی پشه عاشق می شه!(داستان کوتاه - فرهاد کامران نژاد)
(کلیه ی حوادث و شخصیت های این داستان، خیالی هستند، هرگونه شباهت احتمالی با حوادث واقعی و اشخاص حقیقی و حقوقی، به کلّی بلامانع است!)
تو يه روز آفتابي , پشه پشت پنجره دراز كشيده بود و داشت حموم آفتاب مي گرفت .
يه دفه يه خانم پشه خوشگل و باوقار از جلوش رد شد .
با اولين نگاه قلبش يه جوري شد و سريع از جاش پريد و به سمتش پرواز كرد.
تا بهش برسه دستشو با آب دهنش خيس كرد و به موهاش كشيد.
- سلام - سلام
- ببخشيد .. ساعت چنده ؟
- ساعت نه
- ممنون ... چه هواي خوبيه .
- اره ...
- من جورج هستم .
- منم مونيكا هستم .
- خوشبختم.
- منم همين طور .
- مي تونم بپرسم كجا مي رين؟
- دانشگاه!
- چه خوب , حالا رشته اي مي خونين؟
- كتاب داري ! البته مقطع دكترا.... شما چي مي خونين؟
جورج كه ديپلمشو هم به زور گرفته بود و نمي خواست همين اول كاري دروغ بگه يه كم فكر كرد و موبايلش از جيبش
دراورد و الكي گرفت بغل گوشش و شروع كرد به صحبت كردن و بعد از چند دقيقه رو به مونيكا كرد و گفت : يه
كاري برام پيش اومده بايد برم , ببخشيد خداحافظ .
- خوشحال شدم ...خداحافظ .
جورج همون جور كه از مونيكا دور مي شد با خودش فكر كرد , حتما تحصيلات واسه مونيكا خيلي اهميت داره پس
تصميم گرفت بره سراغ درس و كتاب.پس رفت پيش يكي از دوستاش كه كلاس كنكور داشت . اما زود
حوصله اش سررفت و اومد بيرون .اين دفعه رفت سراغ يكي ديگه از دوستاش كه تو يكي از اين دانشگاه هاي
( بدون كنكور) برا خودش كسي بود. اما بازم پشيمون شد .اين بار رفت پيش يكي از رفقاش كه اونم يكي رو بهش
معرفي كرد كه تو كار مدرك بود .
اخرش با 8 –7مليون تونست مدرك دكترا بگيره اونم فقط تو چند روز .زود مدركشو تو دستش گرفت و با سرعت
رفت همون جايي كه واسه بار اول مونيكا رو ديده بود.چند روز اون جا از صبح تا شب وايستاد تا اين كه مونيكا رو
ديد كه داره مياد.هر قدمي كه مونيكا نزدي كتر مي شد , قلب جورج بيشتر بزرگ و كوچيك مي شد .
مونيكا سرش تو موبايلش بود كه جورج گفت : سلام مونيكا خانم .
مونيكاسرشو اورد بالا و به زحمت عينك دودي بزرگشو رو نيشش جابجا كرد و با صداي نازكي گفت : سلام , جورج .
- حالتون خوبه ؟
- ممنون , شما چطوريد ؟
- ممنون .... و ادامه داد , مي تونم شما رو شام دعوت كنم ؟
مونيكا كه يكم جا خورده بود , اما از چشماش معلوم بود كه خيلي خوشحال گفت : بله .
- پس ساعت 8 شما رو دم ساعت بزرگ مي بينم وخداحافظي كرد و رفت.
مونيكا هم تا جورج دور شد , قيد دانشگاه زد و برگشت سمت خونه .
از ساعت 3 بعدظهر تا 8 شب مونيكا يا جلوي آينه بود يا دم خونه اين دوستش يا اون دوستش بود واسه قرض گرفتن لباس و كفش و و......
ساعت 8 مونيكا و جورج باهم سر قرار رسيدن .
جورج رو به مونيكا كرد و گفت : دست منو بگير وچشاتو چند لحظه ببند تا نگفتم باز نكن .
جورج دست مونيكا رو گرف و پريدن.
مونيكا سنگين بود , اخه از بس به خودش از اين طلا جواهرات اويزون كرده بود و نمي تونست سريع پرواز كنه. بعد از چند لحظه رو يه چيز نرم فرود اومدن .
جورج گفت : مونيكا چشماتو باز كن .
مونيكا وقتي چشماشو باز كرد , ديد رو لپ يه بچه تپل مپل اونم راحت تو رختخوابش خوابيده نشستن.
جورج سريع ميز رو چيد و گفت : مونيكا خانم بفرمايین .
مونيكا از موقعي كه خرطومشو سربالا عمل كرده بود , خوب نمي تونست غذا بخوره اما به هر کلکی شده، يه كم شام خورد.
بعد از خوردن شام جورج بلند شد و رفت جلوي مونيكا زانو زد و از زير كتش يه حلقه درآورد و جلوي مونيكا
گرف و گفت: مادموازل مونيكا پشه وندي، حاضري باهام ازدواج كني ؟
مونيكا كه منتظر اين لحظه بود سريع گفت : بله .
بعد هر دوشون موبايلشونو در آوردن تا به دوست و فاميل خبربدن تا همشون بيان اين جا جشن بگيرن؛ اما موبايل
آنتن نمي داد.پس تصميم گرفتن حضوري برن به دوست و فاميل خبر بدن , تا اومدن از رو لپ بچه بپرن , مادر
بچه رو جلوشون ديدن كه با يه مگس كش وايستاده , جورج و مونيكا سريع به طرف ديوار پرواز كردن , تا به ديوار برسن
با دو سه تا مانور از دست مگس كش فراركردن .
كه جورج داد زد : عزيزم اوج بگير! اوج بگير!
جورج با سرعت خودشو به سقف رسوند , اما مونيكا چون خيلي سنگين بود نتونست اوج بگيره .
كه يهو صداي جيغ مونيكا و ضربه مگس كش رو ديوار باهم تركيب شدن.
جورج با تموم وجودش فرياد می کشید, تا صبح بالاسر جسد له شده مونيكا رو ديوار گريه مي كرد و تنها صداي كه ازمونيكا
شنيده مي شد, صداي به هم خوردن گردنبد و جواهرآلات مونيكا بود كه باد تكون مي داد.جورج تا صبح بالا سر جسد
مونيكا گريه كرد؛ تا اين كه ديد مادربچه با يه دستمال تو دستش داره نزديك مي شه از جاش بلند شد وپريد رو چراغ
خواب نشست , و با چشماني اشك بار و بغضي تو گلو تا اومد قسم بخوره كه بعد از مونيكا ديگه با كسي ازدواج نمي كنه،
مادر بچه با دستمال جسد له شده مونيكا رو از رو ديوار پاك كرد و از اتاق رفت بيرون .
جورج ماتش برده بود.وقتي به خودش اومد تا قسم بخوره , بوي خوشی از زير چراغ خواب به دماغش خورد، سرشو
خم كرد و ديد يه خانم پشه زيبا داره قدم مي زنه .
زير لب اينو زمزمه كرد و پرواز كرد طرفش: « تا شقايق هست، زندگي بايد كرد!»
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:28 :: نويسنده : احسان آموزش خودکشي - زير 18 سال نخونن(طنز) اصولا واژه خودکشی به معنی خود کشتنه. يعنی در اين عمل فرد اونقدر خودشو میکشه که ميميره و اين خود کشتن به علت وارد آمدن مصايب و رنجهای فراوان يا بالعکس صورت ميگيره
به نظر من خودکشی کار چندان جذابی نيست ولی بسيار هيجان انگيزه و به يه بار امتحانش ميارزه. من خودم چند بار امتحانش كردم و با اينکه چند بارش هم مردم ولی همچين بگی نگی بدم نيومد
برخلاف نظر خيليها که میگن خودکشی خيلی راحت و سهله بايد بگم نخيييييييير... اونجوريام نيست. هر کاری قواعد و اصول خاص خودشو داره و خودکشي هم جدا از اين مطلب نيست
اول از همه اون کسايي که می خوان خودکشی کنن رو دستهبندي ميكنيم
کسی که در عشقش شکست خورده
کسی که ور شکست شده
(کسی که قاط زده ( مثه من
کسی که از زندگی خير نديده
کسی که بدجوری روش فشار اومده
کسی که کنجکاوه زودتر جهنمو ببينه
و خلاصه هر کسی که يه جورايي به آخر خط رسيده
افراد بالا، به هرحال مستقيم به جهنم میرن، ولی خدا همشون رو رحمت کنه
شما جزو كداميك از دستههاي بالا هستيد؟
اگه هستيد ادامه مطلب رو بخونيد و گرنه يه دسته جديد برای خودتون ببازيد و بعد بقيه شو بخونيد
حالا فرض میکنيم: طرف تنها مياد توی يه اتاق و در رو قفل ميكنه و عزمشو برای خودکش جزم ميكنه. به دور
برش نگاه ميكنه و اين وسايل رو ميبينه
طناب
سيخ کباب
کبريت آغشته به بنزين
قرص دياز پام
آمپول هوای تهران
دندون مصنوعی حاج خانمشون
لوله گاز
پاکت نايلون
چاقوی ميوه بری
نخ کاموايي
سوزن لحاف دوزی
تيغ ريش تراشی مصرف شده
مرگ موش
خب... براي شروع بد نيست
ولی نظرتون رو به يه موضوع مهم ولي پيش پا افتاده، جلب ميكنم: «تصوير و قيافه و ديسيپلين شما بعد از مردن خيلی مهمه
فرض کنيد درب اتاق شما رو میشکنن و شما رو در حالتی پيدا میکنن که از يه طناب از سقف آويزونيد و داريد مثل پاندول ساعت تاب میخوريد و زبونتون مثل زبون بلانسبت سگ آقای پتيول از دهنتون آويزونه و
صورتتون سياه و ورم کرده و احتمالا در اثر فعل و انفعالات شيميايی شلوارتون هم خيسه
نه... خودتون جای تماشاگرا باشين، حالتون بهم نمیخوره؟ احساس انزجار بهتون دست نمیده؟
قيافه شما بعد از خودکشی بايد از هميشه معصومانه تر... از هميشه زيباتر و از هميشه دوست داشتنیتر باشه تا دل همه حسابی بسوزه با اين حساب، دور حلق آويز کردن... خودسوزی... و خفهگی با گاز رو خط بگيريد
يه بنده خدايي از دوستان، خيلی جالب خودکشی کرده که در نوع خودش يه ابتکاره
ايشان، دوتا انگشت شصتش رو فرو کرد توی سوراخای دماغش و با انگشتای ديگرش هم دهنشو محکم گرفت و اونقدر خودشو خفه کرد تا مرد
فقط بدی کارش اين بود که هيچکس بعد از مرگش انگشتای شصتشو از توی دماغش بيرون نکشيد... چون به هر حال
کار کثيفيه. حالا خودتون قضاوت کنيد. اين خودکشی ترحم کسی رو بر می انگيزه؟
يا اونايي که روی سرشون نايلون میکشن و دور گردنشون روی نايلون رو با طناب میبندن و يا اونايي که
خودشون رو جلوی ماشين ميندازن و له میشن... اينا همشون ديوونهان
خودکشی ايدهآل خودکشي است که بدون درد، بدون عوارض جانبی، بدون تاثيرات بد و منفی روی صورت و اندام، بدون صدا، بدون کثافتکاری و باشه
ژاپونیها يه جور خودکشی جالب رو ابداع کردن به اين صورت که يه سوزن جوالدوز رو برداشته و از روی سينه
فرو میکنن توی قلبشون. البته اين کار يه کم درد داره. يه جورايي حس می کنيد که توی سينه تون آب جوش داره
قل ميزنه. ولی حداقل، عوارض ظاهری نداره. ولی بديش اينه که حتما میميريد
در صورتی که خودکشی وقتی خوبه که شما نميريد
يه جور خودکشی که بيشتر بين شکموها رواج داره استفاده از خوراکی برای مردنه. اين نوع خودکشی خيلی حال داره
چون حداقل گشنه نميميری! و خوبی مهم ترش اينه که به سر منزل مقصود هم نمیرسی و معمولا زنده میمونی.
نمونهاش اينكه: يه بنده خدايي که با سیتا قرص ديازپام خودکشی کرد و دور و بریها به هوای اينکه مرده خاکش كردند و يارو بعد از دو سه روز خواب ملس چشاشو باز کرد وديد: ای دل غافل... همه جا سياهه و يه موش هم داره
انگشت پاشو میجوه. زنده بگوری خداييش وحشتناکه
اول خوب فکراتونو بکنين بعد خودتونو بکشيد
يه موضوع مهم توی خودکشي، پشيمونی ديرهنگامه. هشتاد و نه درصد کسايي که خودشون رو ميکشن، وسط يا آخر کار
پشيمون میشن و اين در حاليه که هيچ راهی برای برگشت نيست. يه يارويي برای خودکشی يه تيکه پارچه رو گلوله
میکنه و فرو میکنه توی حلقش و با ته گوشکوب ميده بره پايين ولی همون لحظه پشيمون ميشه و اين درحاليه که داره خفه میشه... يارو میدوه بيرون و از شدت عجله از روی پلههای آپارتمان پرت میشه پايين و میميره... و
جالب اينکه مرگش به علت ضربه مغزی اعلام شد نه خفگي
نکته مهم ديگه اينه که مدت خود کشي نبايد زياد طولانی باشه
مثلا فرض کنيد در نوع رگ زدن خيلی طول میکشه تا خون تموم بشه و تازه آلودگی خون روی زمين و لباساتون
رو هم در نظر بگيريد
يا استفاده از گاز شهری امکان داره باعث بشه نه تنها خودتون بميريد بلکه خونه و بقيه رو هم بفرستيد روی هوا
پس عاقلانه تر رفتار کنيد
تا حالا به چند نتيجه مهم رسيديم كه سعي كنيد در خودكشي حتما اين نكات را مدنظر قرار دهيد
زمان خودکشی رو درست انتخاب کنيد. (بهترين موقع بعد از ظهر ساعت شش
مبادا بعد از خودکشی از ريخت و قيافه بيفتيد
بهترين لباستونو تنتون کنيد
حتما يه يادداشت بذاريد و علت خودکشی رو شرح بديد و انگشت هم بزنيد
خواهشا زياد کثيف کاری نکنيد
موقع خودکشی لبخند بزنيد تا لبخند روی لبتون باقی بمونه
لطفا چشاتونو باز نذاريد چون خيلی وحشتناکه
يه بسته دستمال کاغذی حتما روی ميزتون باشه
اتاقتونو قبل از خودکشی مرتب کنيد. (پليسا ببينن خوب نيست
رد انگشتتونو همه جا بماليد تا بفهمن خودتون، خودتونو کشتيد
يه جوری خودکشی کنيد که دوباره بشه زنده تون کرد
دليلتون برای خودکشی قانع کننده باشه
برای مسايل عشقی خودکشی کردن کار الاغاست... بلانسبت شما
قبل از خودکشی حتما يه فال حافظ بگيريد
قبل از خودکشی استفاده از ادکلن و دئودرانت و زدن مسواک يادتون نره
بهتره بعد از مرگ... مثلا مرگ... در حالت دراز کش باشي
اگه توی دستتون يه گل سرخ باشه صحنه خيلی رمانتيکتر و روياييتر به نظر مياد و اشک آور تره
در اتاق رو حتما قفل کنيد که جريان هيجان انگيزتر باشه
قبل از خودکشی حتما گريه کنيد . صورتتون اشک آلود باشه
خودتونو براي رفتن به جهنم رفتن آماده کنيد
حالا جديد ترين و راحت ترين روشهای خودکشی
برای جنس نرينه
«استفاده از جوراب»
تخت خواب رو آماده کنيد
تمام تن و سرتونو ببريد زير پتو
خيلي آروم نوک انگشتاتونو از زير پتو بيرون بياريد و جوراباتونو ببريد زير پتو
هيچ راه نفوذی برای هوا نذاريد
يک ساعت بعد... شما مرديد
خدا رحمتتون کنه
برای جنس مادينه
« سوء استفاده از موش»
تخت خواب رو مرتب کنيد
بريد زير پتو
اتاق حتما کاملا تاريک و ساکت باشه
حالا چشماتونو ببنديد و فرض کنيد يه موش خوشگل داره روی تنتون راه ميره
خواهش میکنم جيغ نزنيد و بدون سر و صدا از وحشت زياد بميريد
مرسی
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:22 :: نويسنده : احسان خانوادهها میتوانند در ازدواج فرزندانشان، هم نقش مثبت و هم نقش منفی داشته باشند اما قبل از هر چیز باید بدانند که با توجه به رشد و تغییرات فرهنگی و اجتماعی هر زمانی، اصول مورد نظر آنان در ازدواج خودشان نمیتواند به طور کامل، معیارهایی صحیح برای ازدواج فرزندشان باشد و مقایسه تمام و کمال خودشان با آنها کاری نادرست است. یکی از مهم ترین روابطی که همسران را تحت تأثیر قرار می دهد رابطه خانواده های آنها با یکدیگر است که اگر مناسب نباشد زوجین دچار مشکل می شوند تنها زمانی رابطه خانواده ها کمترین تأثیر را دارد که پسر و دختر افرادی مستقل و پخته باشند. شخصیت اخلاقی و معنوی افراد در خانواده شکل می گیرد. ویژگی های اخلاقی فرزندان بازتاب تربیت خانوادگی آن هاست. گاهی در خانواده هایی با شرایط نامناسب افرادی شایسته رشد می یابد و برعکس در خانواده های خوب فرزندان نا صالح بار می آیند. تناسب خانواده ها بهتر است در این جنبه ها باشد: اعتقادات مذهبی و دینی، عوامل فرهنگی، طبقه بندی اقتصادی و اجتماعی. اگر وجوه مشترکی بین خانواده ها نباشد در اولین قدم این خود همسران هستند که آسیب می بینند مخصوصاً اگر وجوه متفاوت یکدیگر را درک نکنند و نخواهند که درک بکنند و یا نتوانند درک بکنند. در اینجاست که زن و شوهر به جای اینکه به همدیگر در زندگی کمک کنند گاهی همدیگر را تحقیر و سرزنش می کنند یا به بهانه گیری می پردازند. پس در اولین قدم آنها آسیب می بینند و در پرتو این آسیب قطعاً فرزندان و دیگران مرتبط با آنها آسیب خواهند دید. همچنین بسیاری وقتها پدیده طلاق ناشی از همین عنصر یا عامل مهم است.
قبل از ازدواج دقت کنید که خانواده طرف مقابل، یک خانواده سالم و منسجم باشد. این که بگویید من قرار نیست با خانواده اش زندگی کنم، خود او با خانواده اش متفاوت است و... شاید توجیهات عاشقانه ای باشند اما در عمل زندگی شما را به نابودی می کشد.
مرسوم بوده. کنترل یک فرد و تعقل و انتخابگری او روی رفتارهایش همیشه ادامه نخواهد داشت و زمان هایی هم هست که او مطابق آنچه از کودکی در ضمیر ناخودآگاهش ثبت شده رفتار می کند. آن طوری که پدر و مادرش رفتار کرده اند نه آن طوری که منطق و آموخته هایش به او می گوید.
موارد پشت یکدیگر باشند. در چنین خانواده هایی ارزش ها و قابلیت های هرشخص اعم از بزرگ و کوچک کشف و شکوفا می شود. در نتیجه هر مرحله از زندگی به گونه و شیوه ای مرتب پیش خواهد رفت و چنانچه مشکلی هم پیش آید، همه با همفکری و همیاری یکدیگر بسرعت مانع به وجود آمده را برطرف خواهند کرد.
ازدواج، شخصی ترین موضوع در زندگی است. بنابراین والدین بایدحق انتخاب را به جوانان بدهند. حقی که با نظارت بزرگسالان معنی پیدا می کند. جوانان نیز باید بدانند که تجربیات بزرگ ترها در امر ازدواج بسیار بیش از آنچه تصور می کنند می تواند راهگشا و راهنما ی آنان باشد. تعدیل و تعادل، رمز موفقیت در هر کاری است. روابط خانوادگی زن و شوهر با افراد خانواده خود نیازی طبیعی است و این در صورتی برآورده و یا ممکن خواهد شد که هر دو خانواده با ازدواج فرزندان موافق باشند. اما اگر فرزندان بدون رضایت خانواده ی خود ازدواج کند، باید به پیامد های آن از قبیل عصبانیت والدین آگاهی داشته باشند که بسته به شدت وضعف آن، واکنش هایش نیز متفاوت خواهد بود. پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:15 :: نويسنده : احسان مدیر مرکز مشاوره مهرآور، گام اول ازدواج را خودشناسی دانست و گفت: افراد ابتدا باید درباره آنچه میخواهند و ملاکشان است شناخت پیدا کنند و سپس به ارتباط با دیگران بپردازند، دوست داشتن و عشق اگرچه لازم است؛ اما کافی نیست. پنج شنبه 1 مهر 1392برچسب:, :: 11:11 :: نويسنده : احسان چرا ازدواج علی(ع) و فاطمه(س) پیوند آسمانی است؟ سه شنبه 10 مهر 1392برچسب:, :: 14:44 :: نويسنده : احسان این روز نیز مثل دگر خاطرات روزها وشبهایه دگرم.... ..................................................................... ..................................................................... ..................................................................... ..................................................................... ...................................................................... ....................................................................... سه شنبه 7 مهر 1392برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : احسان
درباره وبلاگ این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت... موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|