دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا
دختران مجرد بخوانند مواردی وجود دارد که دختر خانمها را در همان شروع انتخاب و تصمیمگیری برای ازدواج به اشتباه میاندازد. به عبارت دیگر، باید برای انتخاب همسر مناسب از این 17 خطا دوری کنید: ۱) تهیه یک فهرست بلند بالا از خصوصیات همسر مورد نظر با تمام جزئیات و ریزهکاریها اشتباه است.
درست است که باید فردی را انتخاب کنید که خصوصیات او به نظرات شما شبیهتر باشد؛ اما اگر زیاده از
حد محافظهکارانه عمل کنید و تمام زیر و بم او را مورد قضاوت قرار دهید، بالاخره مواردی پیش
میآید که با فهرست شما همخوانی ندارد و همین موضوع باعث میشود به دلیل مسائل جزئی، فرد
مورد نظر را قبول نکنید.
۲) اگر تا یک سنی ازدواج نکردهاید و حالا فکر میکنید دیر شده و دیگران شما را زیر ذرهبین قرار
دادهاند و بعد فقط به همین دلیل، فورا به یک خواستگار بله میگویید، اشتباه میکنید. ۳) مقایسه، همیشه کار را خراب میکند. اگر دائم خواستگارها را با هم یا با سایر افرادی که اطرافتان هستند و مورد تایید شما قرار گرفتهاند، مقایسه کنید، مطمئنا نمیتوانید تصمیم درستی بگیرید. ۴) اگر از آن دسته آدمهایی هستید که دو دستی به غم و غصه یا گذشته چسبیدهاید، اشتباه میکنید. اگر به هر دلیل موقعیتهایی را در گذشته از دست دادهاید، دیگر به آن فکر نکنید. پویا باشید و خودتان را برای آینده آماده کنید.
۵) بعضیها به خودشان اجازه نمیدهند کسی را دوست داشته باشند و این مساله برایشان مشکل ایجاد میکند. مثلا ممکن است فردی از بسیاری جهات مورد تایید شما و دوست داشتنی باشد؛ اما به دلیل حرف و حدیث بیمنطق و دور از عقل دیگران، مورد تایید خیلیها قرار نگیرد. در این شرایط اگر فرصت دوست داشتن و بله گفتن را از خودتان بگیرید، خطای بزرگی مرتکب شدهاید.
۶) گاهی، بعضی دختر خانمها اعتماد به نفس پایینی دارند و فکر میکنند پر از اشکال هستند و مورد تایید دیگران قرار نمیگیرند، در حالی که اگر به نکات مثبت خودشان توجه کنند، از خیلیها بهتر به نظر میرسند. ۷) در مواردی، دختر خانمها انتظار دارند فورا عشق و علاقه شدید و رویایی بین آن ها و همسر آیندهشان به وجود بیاید و به عبارتی طرف مقابل فورا یک دل نه صد دل عاشقشان بشود. وقتی چنین توقعی دارند و زلزله مورد نظر آن ها اتفاق نمیافتد، فورا دلسرد شده، عقب میکشند. اگر انتظار دارید در همان برخورد اول یک رابطه شدید عاشقانه به وجود بیاید؛ جلوی این ازدواج، یک پرچم قرمز بزرگ نگه داشتهاید. با این کار واقعبینی را کنار گذاشتهاید، در حالی که دنیای ما کاملا واقعی است. ۸) مرد ایدهآل زندگی شما با مردهای به اصطلاح ایدهآل فیلمها کاملا فرق میکند. به عبارتی منتظر چنین موجوداتی نباشید، چون فقط به فیلمها تعلق دارند. ۹) گاهی، دخترها سراغ فردی میروند که هیچ شباهتی به آن ها ندارد و فقط به یک دلیل خاص مورد تایید آن هاست. یادتان باشد تنها با یک خصوصیت نمیتوان زندگی کرد. ۱۰) تمرکز روی نکات منفی خطای بزرگی است. یادتان باشد اگر به هر دلیلی درباره مردها احساسات منفی در شما وجود داشته، آن ها را کنار بگذارید و با دیدگاه مثبت، انتخابی مناسب داشته باشید. خانم ها فکر مي کنند ديگر هيچ مرد خوبي وجود ندارد؛ اما واقعيت اين جاست که مردان خوب همه جا وجود دارند. شايد آن ها به چشم شما زياد جذاب و معقول به نظر نمي رسند. سعي کنيد به آن فرد مورد نظر فرصتي بدهيد تا خودش را به شما نشان دهد. شايد اين کار در حد يک حرکت کوچک مؤدبانه مانند باز کردن در براي شما باشد؛ اما شما اين فرصت را به وي بدهيد. ذهن تان را از بدبيني و منفي نگري آزاد کنيد. در اين صورت شما فرد مورد نظر و ايده آل را به طرف خود جذب خواهيد کرد. ۱۱) بعضی دختر خانمها که تحصیل و شغل مناسبی دارند، فکر میکنند به دلیل رفع نیاز مالی میتوانند از موضع بالا صحبت کنند و به کمک یک مرد احتیاج ندارند. این دختر خانمها با این طرز تفکر سد بزرگی مقابل خودشان ایجاد میکنند و نمیتوانند درست انتخاب کنند، چون مدام دیگران را از خود میرنجانند. ۱۲) ایثار و فداکاری بیش از حد، به دیگران بیش از خود فکر کردن و نیاز دیگران را به خود مقدم دانستن اشتباه بزرگی است که بعضی دخترها مرتکب میشوند. اگر به هر دلیل بار مسوولیتی به دوش شماست قبول؛ اما باید اول به خودتان، نیازهایتان و آینده شخصیتان فکر کنید و موقعیتها را از دست ندهید. 13) به آساني فرصت ها را از دست ندهید. بارها و بارها اتفاق می افتد که يک جوان سالم و معقول برای ازدواج با یک دختر، پا پيش مي گذارد. دختر خانم راه ديگري را انتخاب مي کند. البته اين رفتار کاملاً طبيعي است. احتمالاً دختر خانم مورد نظر در آشنايي هاي قبلي اش موقعيت هايي سرشار از نااميدي، رنج و ناراحتي را تجربه کرده و در موقعيت جديد نيز مانند گذشته فکر مي کند. به هر حال اگر اين دختر خانم بخواهد نتيجه اي متفاوت از اين رابطه به دست بياورد، بايد طرز فکر خود را تغيير دهد. 14) اجازه ندهید کار زياد، طراوت و شادابي تان را از بين ببرد. دختر خانم جذاب، موفق و شادابي را در نظر بگيريد که به خاطر کار زياد و خسته کننده، دچار خستگي و فرسودگي زودتر از موعد مي شود. حالا فرض کنيد در اين دوران با فرد مناسب و موجهي آشنا شود، اما به دليل کار زياد، فکر تشکيل خانواده و ازدواج را از خود دور مي کند. اين يکي از بزرگ ترين اشتباهاتي است که دختر خانم هاي مجرد انجام مي دهند. آن ها بعد از رد کردن فرد شايسته، خود را بيشتر از قبل در کار غرق مي کنند تا نسبت به موقعيت هاي پيش آمده دچار وسوسه نشوند. 15) دختران زیادی هستند که به دلیل بالا رفتن سنشان باور دارند که زمان ازدواج و بچهدار شدن آن ها گذشته است. درست است که زمان ازدواج و بچهدار شدن، پیشبینی شده است؛ اما در قرن بیست و یکم زندگی ما کمتر قابل پیشبینی است، كه البته این نکته مثبتی است. واقعیت این است که ما هیچ وقت اسیر اعداد و ارقام نیستیم؛ ما هر لحظه در مناسبترین زمان زندگی خود هستیم. بله، درست است که بیولوژی بدن همیشه ما را همراهی نمیکند؛ اما اگر شما واقعاً میخواهید صاحب خانواده شوید و بدن شما دیگر این اجازه را به شما نمیدهد که بچههای خودتان را داشته باشید، به این معنا نیست که این خواسته شما برآورده شدنی نیست. میتوانید با پذیرفتن سرپرستی یک کودک، تشکیل خانواده دهید. 16) تجربه را به بدبینی تبدیل نکنید. برخی دختران، با تجاربی که از ازدواج و زندگی شکست خورده دیگران به دست می آورند به نوعی بدبین و بسیار محتاط می شوند و در انتخاب و ارزیابی طرف مقابل دچار سخت گیری و وسواس می شوند. درست است که کسب تجربه، لازم و ضروری است اما قرار نیست به خاطر شنیدن وقایع ناگوار از اطراف، دچار استرس در انتخاب باشیم. تیزبینی و زیرکی متعادل برای یک انتخاب مناسب کافی است. لازم نیست از ابتدا با منفی اندیشی مثل یک کارآگاه عمل کنیم. 17) بارها و بارها اتفاق می افتد که دختران جوان منتظرند مرد مناسب از آن ها خواستگاری کند؛ اما زمانی که این اتفاق میافتد، آن ها پا به فرار میگذارند و از او دور میشوند. به هرحال، اگر دختران ما بخواهند تشکیل زندگی بدهند، باید این رفتار خود را کنار بگذارند. هنگامی که شما با مردی مناسب ازدواج میکنید، ممکن است ابتدا توجه او برای شما دشوار باشد، چرا که قبل از این تجربهاش را نداشتهاید. اما حالا زمان آن رسیده است که این دشواری را تحمل کنید. پژوهشگر: فهیمه مریدی فریمانی
دو شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : احسان هر انسانی به بلوغ جسمی، اجتماعی و روانی میرسد و هر چقدر هم که از نظر محبت در کانون خانواده کمبودی نداشته باشد، باز هم یک کشش روانی او را به سمت جنس مخالف میکشاند. در واقع نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن موجب بروز این کشش میشود و اینجاست که این نیاز روحی باعث میشود فرد با وجود تمام مشکلات، مسئولیت یک زندگی مشترک را به عهده گیرد، اما رمز موفقیت در تداوم یک زندگی مشترک چیست؟ سایه یک انتخاب موفق شکل میگیرد، میگوید: شناخت اولیه، تحقیقات محلی و مشاوره پیش از ازدواج از جمله مراحلی است که هنگام انتخاب همسر باید به آن توجه داشت. او در رابطه با اینکه در مرحله شناخت همسر چه معیارها و ملاکهایی را باید مدنظر داشت بیان میکند، این روزها بیشتر دختر و پسرها ملاک اصلی و اولیه برای یک انتخاب موفق را بر اساس ظواهر است. در حالی که داشتن سلامت روانی، رفتاری، جسمی و دینی از مهمترین ملاکهایی است که باید در اولویت قرار گیرد. ملاک بعدی شغل مناسب، وسع مال، تحصیلات و همچنین سلایق و ویژگیهای فردی همچون داشتن تناسب اندام، چاقی یا لاغری، رنگ سفید یا سبزه، چشم رنگی یا مشکی و... از معیارهای اختصاصیتر هستند. او میافزاید این ملاکها مکمل یکدیگر بوده و در صورت نبود تناسب میان آنها زندگی مشترک در هالهای از ابهام قرار خواهد گرفت.
مشترک است میگوید: مشکلات اضطرابی، افسردگی و وسواس در گروه اختلالات نوروتیک قرار دارد و اگر در حد حاد نباشد و طرفین متعهد به ادامه درمان تا بهبودی کامل شوند، مشکلی در زندگی آینده پیش نخواهد آورد. اما اختلال سایکوتیک همچون اسکیزوفرنی یا اختلال شخصیتی پارانویید (سوءظن) از جمله اختلالاتی است که فرد کمتر حاضر به درمان شده و ازدواج با چنین افرادی توصیه نمیشود.
امروزه برخی دختر و پسرها تصور میکنند برای داشتن یک زندگی موفق باید طرف مقابل آنها خصوصیات و شخصیت متفاوتی داشته باشد تا خلقیاتشان کاملکننده یکدیگر باشد. به عنوان مثال فرد گوشهگیر دوست دارد با فردی اجتماعی ازدواج کند یا فردی بیخیال با فردی متعهد و پایبند.
کوچکترین تغییری در خود ایجاد کنند. نصیر عابدینی با تاکید بر اینکه این طرز فکر کاملا اشتباه و خانمانسوز است میگوید: اگر بحث کفویت و همتایی در دختر و پسر وجود نداشته باشد، مثلا زوجین همتای اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی، دینی و... یکدیگر نباشند و در واقع پسر در یک سر طیف و دختر در سر دیگر آن قرار گیرد، تعارضات زناشویی افزایش مییابد.
هم سطح بودن تا حدود زیادی از شدت آن میکاهد.
افرادی که ثبات هیجانی بالایی دارند با افرادی که زود برانگیخته میشوند عنوان میکند. البته این روانشناس تاکید میکند اگر فردی درجه درونگرایی 4 و دیگری 6 داشته باشد یا یکی منظم و دیگری منظمتر باشد یا اعتقادات مذهبی یکی 60 و دیگری 70 باشد به دلیل آنکه پایه اصلی این ویژگیها در آنها وجود دارد تقریبا در وسط طیف قرار داشته و ازدواج خوبی خواهند داشت.
شخصیت، خلقیات و فرهنگ یکدیگر شده و این اصل را ملاکی برای داشتن یک ازدواج موفق میدانند، اما با ورود به زندگی مشترک ایــــن تفاهمات کم رنگ و گاهی محو میشود.
از ازدواج از جمله عواملی است که میتواند مانند یک فیلتر عمل کرده و مکانیسم شناختی دو طرف را تحریف کند. او در قالب یک مثال توضیح میدهد: امکان دارد قبل از ازدواج پسری به دختری بگوید با شروع زندگی مشترک به تو اجازه معاشرت یا دیدار با خانواده را نمیدهم. در چنین جوی اگر عواطف حکمفرما باشد دختر با این فرض که پسر به دلیل علاقه زیاد موقتا این حرف را زده است مساله را جدی نگرفته و به پای دوست داشتن زیاد و تفاهم در علاقه به یکدیگر میگذارد. در حالی که این طور نیست و این موضوع به صورت یک مشکل حاد در زندگی مشترک نمود پیدا خواهد کرد.
دختر و پسرها درگیر آن هستند. کسانی که چنین طرز فکری دارند متوجه نیستند که انسان موجودی انتخابگر است و در شرایط فرهنگی و اجتماعی خاصی رشد کرده و قبل از ازدواج عمری را با سلیقه و باورهای خود زندگی کرده و شخصیتش تا حدود زیادی اینگونه شکل گرفته است.
شکل مورد نظر خود در آورند؟ عابدینی در پاسخ به این پرسش میگوید، انتخاب در ازدواج اینک و اکنون است. یعنی قبل از ازدواج آنچه را که از شخصیت، اخلاق، رفتار، مذهب، خانواده و فرهنگ طرف مقابل میبینیم باید به همان میزانی که هست بپذیریم و بدانیم که باید با همین شرایط ادامه زندگی دهیم و در این مقوله نباید به امید یک هوای تازهتر بود. اینکه بگوییم طرف پس از ازدواج چادری میشود، رفتار بدش را کنار میگذارد، نمازخوان میشود، سیگارش را ترک میکند و... یک خیال باطل است.
گذشت کند و برخی رفتارها و عقایدش را تغییر دهد، این کار را به میل و اراده خود انجام داده نه به زور و اجبار ما. عابدینی ادامه میدهد، البته بعد از ازدواج تغییراتی در زن و شوهر به وجود میآید، اما این تغییرات در اثر آمیختگی روح، روان و جسم آنها و گاهی در اثر همنشینی و یادگیریهای خود آگاه و ناخودآگاه است نه در اثر اعمال قدرت و فشار ظاهری یک طرف به طرف دیگر.
او را با تمامیت و با همه رفتارها و عقایدش بپذیرید و هرگز به فکر تغییر او نباشید چرا که در صورت فشار به طرف مقابل امکان دارد زندگی مشترکتان به جدایی بینجامد.
عدهای ملاک موفقیت در زندگی را بچهدار شدن، بعضی اشباع نیازهای عاطفی و احساسی و گروهی تامین نیازهای جنسی میدانند. آیا این ملاکها هر کدام به تنهایی برای داشتن یک زندگی موفق قابل قبول است؟ عابدینی میگوید: تولید نسل میتواند یکی از ملاکهای موفقیت در زندگی باشد. اما گاهی فشار ناشی از مشکلات زندگی به حدی است که لذت داشتن فرزند را کمرنگ میکند. از طرفی تولد فرزندانی بیش فعال، ناسازگار و حتی بیمار ممکن است رویای داشتن یک زندگی موفق را به شکست تبدیل کند. اما اشباع نیازهای عاطفی در مقایسه با فرزند داشتن معقولتر و اولیتر است. چرا که بسیار دیده میشود زوجینی که از نظر روانی و عاطفی یکدیگر را تیمار کرده و به معنای واقعی به یکدیگر محبت دارند، به طرز چشمگیری در زندگی مشترک خود موفق بودهاند.
میداند و میافزاید، دختر و پسر قبل از ازدواج باید تا حدودی از میزان امیال جنسی یکدیگر به منظور جلوگیری از نارضایتی جنسی پس از ازدواج باخبر باشند و این امر باید از طریق مراجعه به مشاوران خبره و کارآمد ازدواج شناسایی شود.او میگوید: مشاوران با طرح تست شخصیتی «کتل» میتوانند بیطرفانه تا حدود زیادی به خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی و جنسی هر دو نفر واقف و شباهتها و تفاوتها را شناسایی کنند.این روان شناس میافزاید: 15 درصد ناکامیهای ازدواج به دلیل نداشتن تفاهم در مسائل جنسی و 60 درصد آن به دلیل نداشتن مهارتهای ارتباطی است که بحث در مورد آن در این نوشتار نمیگنجد.
حجتالاسلام عابدینی خاطرنشان میکند: برای آنکه پایههای زندگی طی گذر زمان دچار تزلزل نشود و زوجین دچار سردی عاطفی و در نهایت خیانت به یکدیگر نشوند باید وظایفی را در قبال یکدیگر رعایت کنند. او بیان موردی این وظایف را سودمند نمیداند و مطالعه کتابهایی چون انتخاب همسر، خانواده در اسلام، بهشت خانواده، ازدواج مکتب انسانسازی و کتاب تحکیم خانواده را برای آگاهی بیشتر با مفهوم و شرح این وظایف معرفی میکند.
طلبی جنسی آنها از صفر تا 100 متغیر است. بر این اساس بهتر است خانمها برای تحکیم و موفقیت در تداوم زندگی مشترک با ایجاد تنوع در ظواهر و خلقیات خود و همچنین ایجاد تغییراتی در محیط خانه، نوع دکوراسیون، تنوع در پخت و پز و مهمتر تنوع در روابط زناشویی تا حدودی بر جذابیتهای زندگی بیفزایند و این خود یکی از ملاکهای اصلی در موفقیت زندگی مشترک زوجین محسوب میشود.
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:52 :: نويسنده : احسان مهریههای عجیب و غریب بارها سوژه خبرها شده است، از هزار کیلو بار مگس گرفته تا قلب و دست و پای آقای داماد؛ اما این بار مهریه عجیبی خبرساز شده است که نقلش مثل نمونههای قبلی اسباب خنده را فراهم نمیکند، بلکه تاثیرگذار و آموزنده محسوب میشود. تخصصی قلب و عروق دانشگاه تهران در نهایت سادگی با همسرش اسماعیل توکلی سی ویک ساله که او نیز دانشجوی سال سوم تخصصی داخلی دانشگاه شهید بهشتی است با مهریه تکفل پنج یتیم به مدت 14 سال پیمان زناشویی بسته است.
ماه مبارک رمضان به اجرا گذاشته شود.
است: همیشه دوست داشتم مهریه ام چیزی باشد که هم دنیای مرا بسازد و هم آخرتم را آباد کند از این رو به نیت 14 معصوم به مدت 14 سال و به نیت پنج تن تکفل و سرپرستی پنج یتیم را جزو مهریه ام قرار دادم.
کامل از داماد بگیری فقط می تواند یک دلخوشی زودگذر برای این دنیا باشد، اما من دوست داشتم مهریه ام ماندگار باشد و دنیا و آخرت مرا تامین کند. دریافت کرده ام و همسرم شیرینی لذت پرداخت مهریه مرا می چشد برای هر دوی ما باقیات صالحاتی ایجاد شده که باعث خیر هر دوی ماست و ما می توانیم بهشت دنیوی و اخروی را در کنار هم بسازیم و مسیر کمال و سعادت را با یکدیگر طی کنیم.
صحبت هایی که با هم داشتیم مشخص شد که خط مشی ما بسیار شبیه هم است و از آنجایی که از قبل دوست داشتم چنین کاری را انجام دهم این موضوع را به عنوان مهریه لحاظ کردیم و در صورتی که وسع مالی ما بهتر شود تعداد را افزایش خواهیم داد. پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:49 :: نويسنده : احسان
یه زن و شوهر بودن که با هم زندگی میکردن . دو تا هم بچه داشتن . یه دختر و یه پسر کوچیک .
شوهره صبحا میرفت سر کار شبا ساعت هشت که میشد بر می گشت خونه .
زنه هم خونه رو جمع و جور میکرد ، غذاهای خوشمزه درست میکرد ، خیاطی میکرد ، به گلای کنار پنجره ی آشپزخونه
آب میداد .برای بچه ها داستان میخوند . بهشون مشق می گفت . باهاشون نقاشی میکشید . کیک براشون درست
میکرد .
زنه همیشه به شوهرش احترام میذاشت . همیشه با صدای آروم باهاش حرف میزد . هیچ وقت حرف تند و
تلخی بهش نمیزد . هیچ وقت سلیقه ، فکر و حرفای شوهرشو کوچیک نمیکرد .هیچ وقت بهش برچسب نمیزد .
وقتی شوهرش نبود خریدا رو خودش میکرد که شب وقتی شوهرش از سرکار میاد مجبور نباشه خرید کنه . تو خونه لباسای
گلدار میپوشید . همیشه موقع غذا درست کردن به این که شوهرش اونو دوست داره یا نه هم فکر میکرد . هیچ وقت
شوهرش یا بچه هاشو مجبور نمیکرد غذایی که دوست ندارن اما براشون مفیده رو بخورن . هیچ وقت خریدایی که برای
خودش یا بچه هاش میکرد یا کادوهایی که به بقیه تو روز تولد یا عروسیشون میداد و از شوهرش پنهان نمیکرد . همیشه به
شوهرش راست میگفت .
اگر چیزی تو خونه احتیاج داشتن به شوهرش میگفت .
مرد هم زنشو دوست داشت و بهش احترام میذاشت . همیشه به نظرای زنش توجه میکرد.
تو خونه همیشه کارایی که زنش نمیتونست انجام بده مثل جا به جا کردن یخچال و اجاق گاز و اون انجام میداد .
هر روز صبح زود وقتی پا میشد سرحال میرفت سرکار .
مرده اصلا تو خیابون به زنای دیگه نگاه نمیکرد .
هیچ وقت نمیگفت خیلی کار میکنه و خسته است از این همه کار . هیچ وقت نمی گفت اون موقع که مجرد بود
پولدارتر بود .
مرد هیچ وقت نمیگفت اینجا خونه ی منه و من پولشو دادم .
شب که میشد برمی گشت خونه زنشو بغل میکرد و میشستن کنار همدیگه .
یه کم با هم حرف میزدن ، راجع به بوی غذایی که حس میکردن ، که این دفعه چی توش ریخته که این بو رو گرفته ،
راجع به آدمایی که اون روز دیدن ، راجع به خاطرات خوب قبلناشون ، راجع به زمونه ، راجع به همه چی .
بعد میرفت سراغ بچه ها و باهاشون حرف میزد .
زن هیچ وقت نمیگفت اگر مجرد مونده بود زندگی بهتری داشت و آزادتر بود . هیچ وقت از موقعیت بهتر
خواستگارای قبلیش حرف نمیزد . هیچ وقت به شوهرش نمیگفت درآمدت کمه یا کم کار میکنی .همون قدر که
شوهرش در می آورد براشون بس بود .
هیچ کدوم از اونا نه زن به شوهر نه شوهر به زن نه زن و شوهر به بچه هاشون هیچ وقت نمیگفتن تو آبروی منو با این
چیز یا این کار میبری . آبروی هیچ کدوم مهم تر از شخصیت اون یکی نبود . وقتی بچه ها غذا یا میوه یا شیرینی ای
رو تو یه مهمونی زیاد میخوردن زنه با چشم غره رفتن به اونا اونا رو ناراحت نمیکرد .
موقع خرید کردن با هم حرکت میکردند و هیچ وقت از هم دیگه جدا نمی شدند . هیچ وقت وقتی بچه ها اسباب بازی
لباس یا کفشی رو دوست داشتن پدر و مادرشون نمیگفتن دها تیه ! یا زشته !
وقتی مرده لباسی میپوشید که زنه از رنگش خوشش نمی اومد اونو مجبور نمیکرد لباسشو عوض کنه . هیچ وقت هم وقتی
میرفت خونه ی مادرش و مادرش که مثل اون از اون رنگ لباس خوشش نیومده بود میگفت چقدر رنگ
لباسش زشته حرف مادرشو با سر تکون دادن یا حرفایی مثل شوهرمه دیگه ! تایید نمیکرد .
مرد هم هیچ وقت وقتی میرفت خونه ی پدرش و پدرش میگفت این زن این عیبا رو داشت و ما نمیدونستیم اما
حالا فهمیدیدم حرف باباشو با تکون دادن سر و یه افسوس و آه با صدای بلند تایید نمیکرد .
مرد هیچ وقت زنشو با زنای دیگه مقایسه نمیکرد .هیچ وقت تو خونه داد نمیزد .هیچ وقت نمی گفت آخه به تو هم
میگن زن ؟
هیچ وقت چپ چپ با چشم غره به زنش یا بچه ها نگاه نمیکرد که زهره شون بترکه .
زن وقتایی که وسایل اضافی رو زمین ولو بود تهدید نمی کرد که اگر جمعشون نکنن اونا رو از پنجره میندازه بیرون .
هیچ وقت وقتی قرار بود مهمون بیاد و خونه تمیز بود وقتی بچه اش میخواست با دستای خاکی به عسلی دست بزنه رو
دست بچه اش نمیزد و وقتی شوهرش با میوه هایی که خیلی سالم نبودن بر می گشت خونه دعواش نمی کرد .
زنه تا اون موقع از روی قهر از خونه بیرون نرفته بود .
مرده هم هیچ وقت از روی عصبانیت خونه رو ترک نکرده بود .
مرده برای کشیدن چند پک سیگار گاهی از خونه خارج نمیشد .
هیچ وقت هیچ کدوم نمیگفتن تو نمیدونی چطور باید بچه تربیت کرد .
زنه هیچ وقت نمیگفت این خونه مال منه چون این منم که اکثر اوقات توشم پس من باید تعیین کنم وسایلا
چطوری توش چیده بشن . بچه ها خودشون رنگ و مدل وسایلای تو اتاقو انتخاب میکردن و زن اگر از اونا
خوشش نمی اومد از خریدشون جلوگیری یا خودداری نمی کرد .
هیچ کدوم از برنامه های دراز مدت برای بزرگ کردن خونه و اسباب و وسایل و ماشین بهتر حرف نمیزدند .
زنه نه ترس هوو داشت نه دوست دختر و نه فکر میکرد شوهرش به خاطر این که مهریه شو نمیتونه بده تا حالا طلاقش نداده .
وقتی یکیشون نبود بچه هاشون نمیدیدن مامان یا باباشون میره تو اتاق و درو میبنده و داره با کسی حرف میزنه یا کاری
میکنه که وقتی ازش میپرسن داری چیکار میکنی میگه برید یا به شما ربطی نداره .
زنه اگرچه گوشی مرده رو چک نمیکرد اما اگه یه وقتایی دستش میگرفت مرده گوشی رو ازش پس نمیگرفت .
کامپیوترشون پسورد نداشت .
یکی بود یکی نبود یه زن و شوهر بودن ...
عجب زن و شوهری بودن !
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:44 :: نويسنده : احسان تلنگرهای عاشقانه
شاعر زن میگه :
به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از گل
و بعداً مرا از خشت آفرید!
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!
مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید!
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید!
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید!
برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید
پاسخ شاعر مرد: به نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید
جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشت
نشسته مداوم تو را در کمین!
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : احسان وقتی پشه عاشق می شه!(داستان کوتاه - فرهاد کامران نژاد)
(کلیه ی حوادث و شخصیت های این داستان، خیالی هستند، هرگونه شباهت احتمالی با حوادث واقعی و اشخاص حقیقی و حقوقی، به کلّی بلامانع است!)
تو يه روز آفتابي , پشه پشت پنجره دراز كشيده بود و داشت حموم آفتاب مي گرفت .
يه دفه يه خانم پشه خوشگل و باوقار از جلوش رد شد .
با اولين نگاه قلبش يه جوري شد و سريع از جاش پريد و به سمتش پرواز كرد.
تا بهش برسه دستشو با آب دهنش خيس كرد و به موهاش كشيد.
- سلام - سلام
- ببخشيد .. ساعت چنده ؟
- ساعت نه
- ممنون ... چه هواي خوبيه .
- اره ...
- من جورج هستم .
- منم مونيكا هستم .
- خوشبختم.
- منم همين طور .
- مي تونم بپرسم كجا مي رين؟
- دانشگاه!
- چه خوب , حالا رشته اي مي خونين؟
- كتاب داري ! البته مقطع دكترا.... شما چي مي خونين؟
جورج كه ديپلمشو هم به زور گرفته بود و نمي خواست همين اول كاري دروغ بگه يه كم فكر كرد و موبايلش از جيبش
دراورد و الكي گرفت بغل گوشش و شروع كرد به صحبت كردن و بعد از چند دقيقه رو به مونيكا كرد و گفت : يه
كاري برام پيش اومده بايد برم , ببخشيد خداحافظ .
- خوشحال شدم ...خداحافظ .
جورج همون جور كه از مونيكا دور مي شد با خودش فكر كرد , حتما تحصيلات واسه مونيكا خيلي اهميت داره پس
تصميم گرفت بره سراغ درس و كتاب.پس رفت پيش يكي از دوستاش كه كلاس كنكور داشت . اما زود
حوصله اش سررفت و اومد بيرون .اين دفعه رفت سراغ يكي ديگه از دوستاش كه تو يكي از اين دانشگاه هاي
( بدون كنكور) برا خودش كسي بود. اما بازم پشيمون شد .اين بار رفت پيش يكي از رفقاش كه اونم يكي رو بهش
معرفي كرد كه تو كار مدرك بود .
اخرش با 8 –7مليون تونست مدرك دكترا بگيره اونم فقط تو چند روز .زود مدركشو تو دستش گرفت و با سرعت
رفت همون جايي كه واسه بار اول مونيكا رو ديده بود.چند روز اون جا از صبح تا شب وايستاد تا اين كه مونيكا رو
ديد كه داره مياد.هر قدمي كه مونيكا نزدي كتر مي شد , قلب جورج بيشتر بزرگ و كوچيك مي شد .
مونيكا سرش تو موبايلش بود كه جورج گفت : سلام مونيكا خانم .
مونيكاسرشو اورد بالا و به زحمت عينك دودي بزرگشو رو نيشش جابجا كرد و با صداي نازكي گفت : سلام , جورج .
- حالتون خوبه ؟
- ممنون , شما چطوريد ؟
- ممنون .... و ادامه داد , مي تونم شما رو شام دعوت كنم ؟
مونيكا كه يكم جا خورده بود , اما از چشماش معلوم بود كه خيلي خوشحال گفت : بله .
- پس ساعت 8 شما رو دم ساعت بزرگ مي بينم وخداحافظي كرد و رفت.
مونيكا هم تا جورج دور شد , قيد دانشگاه زد و برگشت سمت خونه .
از ساعت 3 بعدظهر تا 8 شب مونيكا يا جلوي آينه بود يا دم خونه اين دوستش يا اون دوستش بود واسه قرض گرفتن لباس و كفش و و......
ساعت 8 مونيكا و جورج باهم سر قرار رسيدن .
جورج رو به مونيكا كرد و گفت : دست منو بگير وچشاتو چند لحظه ببند تا نگفتم باز نكن .
جورج دست مونيكا رو گرف و پريدن.
مونيكا سنگين بود , اخه از بس به خودش از اين طلا جواهرات اويزون كرده بود و نمي تونست سريع پرواز كنه. بعد از چند لحظه رو يه چيز نرم فرود اومدن .
جورج گفت : مونيكا چشماتو باز كن .
مونيكا وقتي چشماشو باز كرد , ديد رو لپ يه بچه تپل مپل اونم راحت تو رختخوابش خوابيده نشستن.
جورج سريع ميز رو چيد و گفت : مونيكا خانم بفرمايین .
مونيكا از موقعي كه خرطومشو سربالا عمل كرده بود , خوب نمي تونست غذا بخوره اما به هر کلکی شده، يه كم شام خورد.
بعد از خوردن شام جورج بلند شد و رفت جلوي مونيكا زانو زد و از زير كتش يه حلقه درآورد و جلوي مونيكا
گرف و گفت: مادموازل مونيكا پشه وندي، حاضري باهام ازدواج كني ؟
مونيكا كه منتظر اين لحظه بود سريع گفت : بله .
بعد هر دوشون موبايلشونو در آوردن تا به دوست و فاميل خبربدن تا همشون بيان اين جا جشن بگيرن؛ اما موبايل
آنتن نمي داد.پس تصميم گرفتن حضوري برن به دوست و فاميل خبر بدن , تا اومدن از رو لپ بچه بپرن , مادر
بچه رو جلوشون ديدن كه با يه مگس كش وايستاده , جورج و مونيكا سريع به طرف ديوار پرواز كردن , تا به ديوار برسن
با دو سه تا مانور از دست مگس كش فراركردن .
كه جورج داد زد : عزيزم اوج بگير! اوج بگير!
جورج با سرعت خودشو به سقف رسوند , اما مونيكا چون خيلي سنگين بود نتونست اوج بگيره .
كه يهو صداي جيغ مونيكا و ضربه مگس كش رو ديوار باهم تركيب شدن.
جورج با تموم وجودش فرياد می کشید, تا صبح بالاسر جسد له شده مونيكا رو ديوار گريه مي كرد و تنها صداي كه ازمونيكا
شنيده مي شد, صداي به هم خوردن گردنبد و جواهرآلات مونيكا بود كه باد تكون مي داد.جورج تا صبح بالا سر جسد
مونيكا گريه كرد؛ تا اين كه ديد مادربچه با يه دستمال تو دستش داره نزديك مي شه از جاش بلند شد وپريد رو چراغ
خواب نشست , و با چشماني اشك بار و بغضي تو گلو تا اومد قسم بخوره كه بعد از مونيكا ديگه با كسي ازدواج نمي كنه،
مادر بچه با دستمال جسد له شده مونيكا رو از رو ديوار پاك كرد و از اتاق رفت بيرون .
جورج ماتش برده بود.وقتي به خودش اومد تا قسم بخوره , بوي خوشی از زير چراغ خواب به دماغش خورد، سرشو
خم كرد و ديد يه خانم پشه زيبا داره قدم مي زنه .
زير لب اينو زمزمه كرد و پرواز كرد طرفش: « تا شقايق هست، زندگي بايد كرد!»
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:28 :: نويسنده : احسان آموزش خودکشي - زير 18 سال نخونن(طنز) اصولا واژه خودکشی به معنی خود کشتنه. يعنی در اين عمل فرد اونقدر خودشو میکشه که ميميره و اين خود کشتن به علت وارد آمدن مصايب و رنجهای فراوان يا بالعکس صورت ميگيره
به نظر من خودکشی کار چندان جذابی نيست ولی بسيار هيجان انگيزه و به يه بار امتحانش ميارزه. من خودم چند بار امتحانش كردم و با اينکه چند بارش هم مردم ولی همچين بگی نگی بدم نيومد
برخلاف نظر خيليها که میگن خودکشی خيلی راحت و سهله بايد بگم نخيييييييير... اونجوريام نيست. هر کاری قواعد و اصول خاص خودشو داره و خودکشي هم جدا از اين مطلب نيست
اول از همه اون کسايي که می خوان خودکشی کنن رو دستهبندي ميكنيم
کسی که در عشقش شکست خورده
کسی که ور شکست شده
(کسی که قاط زده ( مثه من
کسی که از زندگی خير نديده
کسی که بدجوری روش فشار اومده
کسی که کنجکاوه زودتر جهنمو ببينه
و خلاصه هر کسی که يه جورايي به آخر خط رسيده
افراد بالا، به هرحال مستقيم به جهنم میرن، ولی خدا همشون رو رحمت کنه
شما جزو كداميك از دستههاي بالا هستيد؟
اگه هستيد ادامه مطلب رو بخونيد و گرنه يه دسته جديد برای خودتون ببازيد و بعد بقيه شو بخونيد
حالا فرض میکنيم: طرف تنها مياد توی يه اتاق و در رو قفل ميكنه و عزمشو برای خودکش جزم ميكنه. به دور
برش نگاه ميكنه و اين وسايل رو ميبينه
طناب
سيخ کباب
کبريت آغشته به بنزين
قرص دياز پام
آمپول هوای تهران
دندون مصنوعی حاج خانمشون
لوله گاز
پاکت نايلون
چاقوی ميوه بری
نخ کاموايي
سوزن لحاف دوزی
تيغ ريش تراشی مصرف شده
مرگ موش
خب... براي شروع بد نيست
ولی نظرتون رو به يه موضوع مهم ولي پيش پا افتاده، جلب ميكنم: «تصوير و قيافه و ديسيپلين شما بعد از مردن خيلی مهمه
فرض کنيد درب اتاق شما رو میشکنن و شما رو در حالتی پيدا میکنن که از يه طناب از سقف آويزونيد و داريد مثل پاندول ساعت تاب میخوريد و زبونتون مثل زبون بلانسبت سگ آقای پتيول از دهنتون آويزونه و
صورتتون سياه و ورم کرده و احتمالا در اثر فعل و انفعالات شيميايی شلوارتون هم خيسه
نه... خودتون جای تماشاگرا باشين، حالتون بهم نمیخوره؟ احساس انزجار بهتون دست نمیده؟
قيافه شما بعد از خودکشی بايد از هميشه معصومانه تر... از هميشه زيباتر و از هميشه دوست داشتنیتر باشه تا دل همه حسابی بسوزه با اين حساب، دور حلق آويز کردن... خودسوزی... و خفهگی با گاز رو خط بگيريد
يه بنده خدايي از دوستان، خيلی جالب خودکشی کرده که در نوع خودش يه ابتکاره
ايشان، دوتا انگشت شصتش رو فرو کرد توی سوراخای دماغش و با انگشتای ديگرش هم دهنشو محکم گرفت و اونقدر خودشو خفه کرد تا مرد
فقط بدی کارش اين بود که هيچکس بعد از مرگش انگشتای شصتشو از توی دماغش بيرون نکشيد... چون به هر حال
کار کثيفيه. حالا خودتون قضاوت کنيد. اين خودکشی ترحم کسی رو بر می انگيزه؟
يا اونايي که روی سرشون نايلون میکشن و دور گردنشون روی نايلون رو با طناب میبندن و يا اونايي که
خودشون رو جلوی ماشين ميندازن و له میشن... اينا همشون ديوونهان
خودکشی ايدهآل خودکشي است که بدون درد، بدون عوارض جانبی، بدون تاثيرات بد و منفی روی صورت و اندام، بدون صدا، بدون کثافتکاری و باشه
ژاپونیها يه جور خودکشی جالب رو ابداع کردن به اين صورت که يه سوزن جوالدوز رو برداشته و از روی سينه
فرو میکنن توی قلبشون. البته اين کار يه کم درد داره. يه جورايي حس می کنيد که توی سينه تون آب جوش داره
قل ميزنه. ولی حداقل، عوارض ظاهری نداره. ولی بديش اينه که حتما میميريد
در صورتی که خودکشی وقتی خوبه که شما نميريد
يه جور خودکشی که بيشتر بين شکموها رواج داره استفاده از خوراکی برای مردنه. اين نوع خودکشی خيلی حال داره
چون حداقل گشنه نميميری! و خوبی مهم ترش اينه که به سر منزل مقصود هم نمیرسی و معمولا زنده میمونی.
نمونهاش اينكه: يه بنده خدايي که با سیتا قرص ديازپام خودکشی کرد و دور و بریها به هوای اينکه مرده خاکش كردند و يارو بعد از دو سه روز خواب ملس چشاشو باز کرد وديد: ای دل غافل... همه جا سياهه و يه موش هم داره
انگشت پاشو میجوه. زنده بگوری خداييش وحشتناکه
اول خوب فکراتونو بکنين بعد خودتونو بکشيد
يه موضوع مهم توی خودکشي، پشيمونی ديرهنگامه. هشتاد و نه درصد کسايي که خودشون رو ميکشن، وسط يا آخر کار
پشيمون میشن و اين در حاليه که هيچ راهی برای برگشت نيست. يه يارويي برای خودکشی يه تيکه پارچه رو گلوله
میکنه و فرو میکنه توی حلقش و با ته گوشکوب ميده بره پايين ولی همون لحظه پشيمون ميشه و اين درحاليه که داره خفه میشه... يارو میدوه بيرون و از شدت عجله از روی پلههای آپارتمان پرت میشه پايين و میميره... و
جالب اينکه مرگش به علت ضربه مغزی اعلام شد نه خفگي
نکته مهم ديگه اينه که مدت خود کشي نبايد زياد طولانی باشه
مثلا فرض کنيد در نوع رگ زدن خيلی طول میکشه تا خون تموم بشه و تازه آلودگی خون روی زمين و لباساتون
رو هم در نظر بگيريد
يا استفاده از گاز شهری امکان داره باعث بشه نه تنها خودتون بميريد بلکه خونه و بقيه رو هم بفرستيد روی هوا
پس عاقلانه تر رفتار کنيد
تا حالا به چند نتيجه مهم رسيديم كه سعي كنيد در خودكشي حتما اين نكات را مدنظر قرار دهيد
زمان خودکشی رو درست انتخاب کنيد. (بهترين موقع بعد از ظهر ساعت شش
مبادا بعد از خودکشی از ريخت و قيافه بيفتيد
بهترين لباستونو تنتون کنيد
حتما يه يادداشت بذاريد و علت خودکشی رو شرح بديد و انگشت هم بزنيد
خواهشا زياد کثيف کاری نکنيد
موقع خودکشی لبخند بزنيد تا لبخند روی لبتون باقی بمونه
لطفا چشاتونو باز نذاريد چون خيلی وحشتناکه
يه بسته دستمال کاغذی حتما روی ميزتون باشه
اتاقتونو قبل از خودکشی مرتب کنيد. (پليسا ببينن خوب نيست
رد انگشتتونو همه جا بماليد تا بفهمن خودتون، خودتونو کشتيد
يه جوری خودکشی کنيد که دوباره بشه زنده تون کرد
دليلتون برای خودکشی قانع کننده باشه
برای مسايل عشقی خودکشی کردن کار الاغاست... بلانسبت شما
قبل از خودکشی حتما يه فال حافظ بگيريد
قبل از خودکشی استفاده از ادکلن و دئودرانت و زدن مسواک يادتون نره
بهتره بعد از مرگ... مثلا مرگ... در حالت دراز کش باشي
اگه توی دستتون يه گل سرخ باشه صحنه خيلی رمانتيکتر و روياييتر به نظر مياد و اشک آور تره
در اتاق رو حتما قفل کنيد که جريان هيجان انگيزتر باشه
قبل از خودکشی حتما گريه کنيد . صورتتون اشک آلود باشه
خودتونو براي رفتن به جهنم رفتن آماده کنيد
حالا جديد ترين و راحت ترين روشهای خودکشی
برای جنس نرينه
«استفاده از جوراب»
تخت خواب رو آماده کنيد
تمام تن و سرتونو ببريد زير پتو
خيلي آروم نوک انگشتاتونو از زير پتو بيرون بياريد و جوراباتونو ببريد زير پتو
هيچ راه نفوذی برای هوا نذاريد
يک ساعت بعد... شما مرديد
خدا رحمتتون کنه
برای جنس مادينه
« سوء استفاده از موش»
تخت خواب رو مرتب کنيد
بريد زير پتو
اتاق حتما کاملا تاريک و ساکت باشه
حالا چشماتونو ببنديد و فرض کنيد يه موش خوشگل داره روی تنتون راه ميره
خواهش میکنم جيغ نزنيد و بدون سر و صدا از وحشت زياد بميريد
مرسی
پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:22 :: نويسنده : احسان خانوادهها میتوانند در ازدواج فرزندانشان، هم نقش مثبت و هم نقش منفی داشته باشند اما قبل از هر چیز باید بدانند که با توجه به رشد و تغییرات فرهنگی و اجتماعی هر زمانی، اصول مورد نظر آنان در ازدواج خودشان نمیتواند به طور کامل، معیارهایی صحیح برای ازدواج فرزندشان باشد و مقایسه تمام و کمال خودشان با آنها کاری نادرست است. یکی از مهم ترین روابطی که همسران را تحت تأثیر قرار می دهد رابطه خانواده های آنها با یکدیگر است که اگر مناسب نباشد زوجین دچار مشکل می شوند تنها زمانی رابطه خانواده ها کمترین تأثیر را دارد که پسر و دختر افرادی مستقل و پخته باشند. شخصیت اخلاقی و معنوی افراد در خانواده شکل می گیرد. ویژگی های اخلاقی فرزندان بازتاب تربیت خانوادگی آن هاست. گاهی در خانواده هایی با شرایط نامناسب افرادی شایسته رشد می یابد و برعکس در خانواده های خوب فرزندان نا صالح بار می آیند. تناسب خانواده ها بهتر است در این جنبه ها باشد: اعتقادات مذهبی و دینی، عوامل فرهنگی، طبقه بندی اقتصادی و اجتماعی. اگر وجوه مشترکی بین خانواده ها نباشد در اولین قدم این خود همسران هستند که آسیب می بینند مخصوصاً اگر وجوه متفاوت یکدیگر را درک نکنند و نخواهند که درک بکنند و یا نتوانند درک بکنند. در اینجاست که زن و شوهر به جای اینکه به همدیگر در زندگی کمک کنند گاهی همدیگر را تحقیر و سرزنش می کنند یا به بهانه گیری می پردازند. پس در اولین قدم آنها آسیب می بینند و در پرتو این آسیب قطعاً فرزندان و دیگران مرتبط با آنها آسیب خواهند دید. همچنین بسیاری وقتها پدیده طلاق ناشی از همین عنصر یا عامل مهم است.
قبل از ازدواج دقت کنید که خانواده طرف مقابل، یک خانواده سالم و منسجم باشد. این که بگویید من قرار نیست با خانواده اش زندگی کنم، خود او با خانواده اش متفاوت است و... شاید توجیهات عاشقانه ای باشند اما در عمل زندگی شما را به نابودی می کشد.
مرسوم بوده. کنترل یک فرد و تعقل و انتخابگری او روی رفتارهایش همیشه ادامه نخواهد داشت و زمان هایی هم هست که او مطابق آنچه از کودکی در ضمیر ناخودآگاهش ثبت شده رفتار می کند. آن طوری که پدر و مادرش رفتار کرده اند نه آن طوری که منطق و آموخته هایش به او می گوید.
موارد پشت یکدیگر باشند. در چنین خانواده هایی ارزش ها و قابلیت های هرشخص اعم از بزرگ و کوچک کشف و شکوفا می شود. در نتیجه هر مرحله از زندگی به گونه و شیوه ای مرتب پیش خواهد رفت و چنانچه مشکلی هم پیش آید، همه با همفکری و همیاری یکدیگر بسرعت مانع به وجود آمده را برطرف خواهند کرد.
ازدواج، شخصی ترین موضوع در زندگی است. بنابراین والدین بایدحق انتخاب را به جوانان بدهند. حقی که با نظارت بزرگسالان معنی پیدا می کند. جوانان نیز باید بدانند که تجربیات بزرگ ترها در امر ازدواج بسیار بیش از آنچه تصور می کنند می تواند راهگشا و راهنما ی آنان باشد. تعدیل و تعادل، رمز موفقیت در هر کاری است. روابط خانوادگی زن و شوهر با افراد خانواده خود نیازی طبیعی است و این در صورتی برآورده و یا ممکن خواهد شد که هر دو خانواده با ازدواج فرزندان موافق باشند. اما اگر فرزندان بدون رضایت خانواده ی خود ازدواج کند، باید به پیامد های آن از قبیل عصبانیت والدین آگاهی داشته باشند که بسته به شدت وضعف آن، واکنش هایش نیز متفاوت خواهد بود. پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 11:15 :: نويسنده : احسان پنج شنبه 2 مهر 1392برچسب:, :: 10:53 :: نويسنده : احسان رنج ، گنجي والاتر از همه چيز در زندگي من است . با رنج بود كه گنج ميسر شد . بارنج بود كه امكان آسايش فراهم شد . بارنج بود كه كودكان ديروز - پيران خرد امروز شدند . اصلا نظر من اين است كه از روز ازل رنج بود كه اگر نبود رنجي بر انسان از براي نخوردن قوتي ميوه نبود. پس رنج را فراتر از گنج بايد دانست كه اگر نبود آدمي را رنج رسيدن به آمالش نبود. گفتار اول : خداوندا من از رنج تو در گنجي افتاده ام كه خويش نيز آن بي خبرم .
من تنها رنج ها را مي بينم و تو گنج هايي كه به سبب تحمل اين رنج ها بر من ارزاني خواهي داشت . خداوندا شِكوِه از شُكوه حكمت تو كردن همچون نفي وجود تو كردن است .
من حكمت هاي را نعمت هاي تو مي پندارم و نعمت هاي تو را نغمت خويشتن مي گمارم . خداوندا جويم از اين مصيبتي كه موجب معصيت من باشد . خداوندا
مرا متوجه رنج هاي زندگي ام مي كند و شكست ها را متوجه من ! اما اين توكل و توسل به توست كه مرا از اين درياي مواج به سلامت به ساحل آرامش و آسايش مي رساند . خداوندا
خواهي را به رويشان گشود ه اي ؟ بگشا دروازه رحمت ات را تا رجعت كنند، آنان كه پنداشته اند - رنج تو عذابيست بر ايشان! خداوندا مگر نه اين است كه هر چه مقام ايمان را والاتر پنداري ، ايشان را رنج و زحمت بيشتر مي نگاري !؟ پس سبب چيست كه آنان كه گاه مقامشان والا تر از والاست ! كاسه صبر و متانتشان لبريز شده و از اين گنجي كه در غالب گنج به آنان ارزاني داشته اي! دلگير مي شوند !؟؟ خداوندا آوريم !!!!!!!!!!! به واقع خداوندا ، اين نيز غلوي بود و خطا كردم !! چون تا كنون اينچنين شُكرت را ننموده ام! گفتار دوم: خداوندا تنهای تنهایم و تویی تنها سرپناهم مرا جز تو و کرم تو هیچ امیدی نیست زیرا امید ناامیدان ، هم نشین خاک نشینان ، تویی!
آنگاه که قوت و قوّت داشتم در نزد دوستان جا و عزت داشتم و اکنون که مرا نه قوتی و نه قوّتی باقی مانده ـ خدایا بنگر که جای رفیقان من چگونه خالی مانده؟ کاش می داستم و به جای ریاست دوستان ، عبادت بوستان خویشتن می نمودم. خداوندا خسته تر از آنم که زبان بر مهر عیان خویشتن بر تو بگشایم و درمانده تر از آنم که قدمهای سست خویش را بر جای پای تو بگذارم.
رحمت خویش بگشا و مرا به سمت خویش هدایت کن ، چه نیک می دانم که بنده تو جز رحمت از تو و زحمت از خویش هیچ حاصل ندارد. ای مهربان تر از مادر ، شیرین تر از عسل ، گواراتر ازآب و ای والاتر از بالا عاریت داده ای؟ در ظلمت دل خویش سِیر نمودیم و خویشتن را از جهل مرکب سیر نمودیم . ظلالت را دلالت بر جوانی ام پنداشتم و جوانی ام را دلالت بر ندامت خویش ، عمری خوردم و نوشیدم و پوشیدم و کوشیدم تا جوانی خویشتن را بر زیستن در تاریکی طی کنم و هیچ نفهمیدم که نوری که توام در کنار من بود، هادی نجات من از برزخ ام بود. خداوندا
چه رنج شیرینی در این عالم برای تلخ کردن کام جهالت من هدیه دادی که اگر به سهولت همه چیز ممکن بود ، امروز امیر حقیر تو در پیشگاه تو هیچ نداشت . چه گنج شیرینی از این رنج ها برای ساختی که رنج های دیروز ، گنج های امروز من باشد.
یک شنبه 1 مهر 1392برچسب:, :: 20:48 :: نويسنده : احسان مدیر مرکز مشاوره مهرآور، گام اول ازدواج را خودشناسی دانست و گفت: افراد ابتدا باید درباره آنچه میخواهند و ملاکشان است شناخت پیدا کنند و سپس به ارتباط با دیگران بپردازند، دوست داشتن و عشق اگرچه لازم است؛ اما کافی نیست. پنج شنبه 1 مهر 1392برچسب:, :: 11:11 :: نويسنده : احسان آیا کسی می داند مرد مقدس کیست ؟
مرد مقدس مردی است که چهره زیبا ندارد سیرت زیبا دارد مدیریت بحران و شادی دارد .
مرد مقدس از لحاظ شخصیتی محکم است در کنار مرد مقدس زن مقدسی هست که فقط چشم
به مرد مقدس دارد در پستی و بلندی های زندگی صبورانه در کنار او قرار دارد
مرد مقدس مردی است عادل به اندازه توانش به اندازه محیط پیرامونش عادل است
مرد مقدس مترجم است مثل زن مقدس اما آیا می دانید ترجمه چی ؟ مترجم احساس زن
مقدس بدون کوچک ترین پرسش از زن مقدس و زن مقدس هم مترجم است مترجم مردانگی
و روحیات مرد مقدس.......
زن مقدس نجیب است و بالاترین لذتش خانمی کردن برای مرد مقدس است و شعارش این است : مردم که تو باشی زن بودن خوب است از میان تمام مذکر های دنیا کافیست فقط اسم تو در
میان باشد نمی دانی برای تو خانم بودن چه کیفی دارد
زن مقدس تنها سه چیز دوست دارد :
دست مرد مقدس (با این مفهوم ) : که اون دست از برای زن بخاطر زن در حال فعالیت است
قلب مرد مقدس : بهترین موسیقی زندگی اش که دوست دارد هر شب و روز بشنود
شونه های مرد مقدس: که وقتی سرشو گذاشت رو شونه هاش و هق هق گریه رو سر داد شونه
هاش تکون نخوره و بعد اون دستش رو بگذاره رو سر زن مقدس و همراه با نوازش بهش بگه
نگران نباش تو منو داریا
زن مقدس از نگه داشتن عکس مرد مقدس خوشش نمی اید و تنها دوست دارد عکس دست
های او را داشته باشد......
زن مقدس وجود من
دلم می خواهد زن باشم!
تقدیم به همه زنان و مردان ، چه روشن ضمیر و آگاه
چه دربند و اسیر افکار سیاه ....
تقدیم به همه ...
چه آنهائی که می دانند ، چه آنهائی که نمی دانند ...
آنهائی که اقرار می کنند و آنانی که انکار .... سین . جیم
من به زنِ وجودم افتخار مي کنم
دلم می خواهد زن باشم... یک زن آزاد... یک زن آزاده
من متولد می شوم، رشد می کنم
تصمیم می گیرم و بالا می روم.
من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم.
من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !
من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن!
من آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم
قرمز، زرد، نارنجی ، برای خودم آرایش می کنم گاهی غلیظ
می رقصم- گاه آرام ، گاه تند،
می خندم بلند بلند بی اعتنابه اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر...
برای خودم آواز می خوانم حتی اگرصدایم بد باشد و فالش بخوانم،
آهنگ میزنم و شاد ترین آهنگ ها را گوش می دهم،
مسافرت میروم حتی تنهای تنها ...
.حرف می زنم، یاوه می گویم و گاهی شعر،
اشک می ریزم! من عشق می ورزم...... من می اندیشم...
من نظرم را ابراز می کنم حتی اگر بی ادبانه باشد و مخالف میل تو،
فریاد می کشم و اگر عصبانی شوم دعوا می کنم...
حتی اگر تمام این ها باآنچه تو از مفهوم یک زن خوب در ذهن داری مغایر باشد.
زن من یک موجود مقدس است؛
نه از آن ها که تو در گنجه می گذاریشان یا در پستوقایم می کنی
تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد.
نه بدنش و نه روحش را نمی فروشد،حتی اگر گران بخرند.
اما هر دو را هر وقت دوست داشته باشد هدیه می دهد؛
به هرکه بخواهد، هر جا
زن من یک موجود آزاد است.
اما به هرزه نمی رود.
نه برای خاطر تو یا حرف دیگری؛
به احترام ارزش و شأن خودش.
با دوستانش، زن و مرد، هر جایی بخواهد می رود،
حتی به جهنم!
زن من یک موجود مستقل است.
نه به دنبال تکیه گاه می گردد که آویزش شود،
نه صندلی که رویش خستگی در کند
و نه نردبان که از آن بالا برود.
زن من به دنبال یک همسفر است،
یک همراه، شانه به شانه.
گاه من تکیه گاه باشم گاه او.
گاه من نردبان باشم ،
گاه او.
مهر بورزد و مهر دریافت کند.
زن من کارگر بی مزد خانه نیست
که تمام وجودش بوی قورمه سبزی بدهد
و دست هایش همیشه بوی پیاز داغ؛
که بزرگترین هنرش گلدوزی کردن و دمکنی دوختن باشد.
روزهابشوید و بساید
و عصرها جوراب ها و زیر پوش های شوهرش را وصله کندـ
زن من این ها نیست که حتی اگر تو به آن بگویی کد بانو!!!! در خانه ی زن من کسی گرسنه نیست ،
بچه ها بوی جیش نمی دهند،
لباس ها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان دارد؛
اگر عشق باشد، اگر زندگی باشد!
زن من یک موجود سنگیِ بی احساس و بی مسئولیت هم نیست؛
ظرافتش، محبتش، هنرش،فداکاریش ، شهوتش و احساسش را آنگونه
که بخواهد خرج می کند؛ برای آنهایی که لایق آن هستند.ـ
زن من تا جایی که بخواهد تحصیل می کند، کارمی کند،
در اجتماع فعال است و برای ارتقاء خویش تلاش می کند.
نه مانع دیگران می شود و نه اجازه می دهد دیگران اورا از حرکت بازدارند.
گاهی برای همراهی سرعتش را کم می کند
اما از حرکت باز نمیایستد.
دستانش پر حرارتند و روحش پر شور؛
من یک زنم ...
نه جنس دوم...
نه یک موجود تابع...
نه یک ضعیفه ...
نه یک تابلوی نقاشی شده،
نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی،
نه یک کارگر بی مزد تمام وقت،
نه یک دستگاه جوجه کشی.
من سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم ،
بی آنکه دیگری را بیازارم...
فرای تمام تصورات کور،
هنجارهای ناهنجار، تقدسات نامقدس!
باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم،
بی تفاوت و بی احساس باشم،
بی ادب و شنیع باشم،
بی مبالات و کثیف باشم.
اگر نبوده ام و نیستم ،
نخواسته ام و نمی خواهم.ـ
آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد،
احترام می خواهد و احترام می کند.
من به زن وجودم افتخار می کنم،
هر روز و هر لحظه ...
من به تمام زنان آزاده وسربلند دنیا افتخار می کنم
و به تمام مردانی که یک زن را اینگونه می بینند
و تحسین می کنند
آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد،
احترام می خواهد و احترام می کند
پنج شنبه 30 شهريور 1392برچسب:, :: 19:41 :: نويسنده : احسان
یه حرفایی همیشه هست
سکوت تو سهمگین تر از سکوت ابرهاست ؛ هرگاه تو سکوت می کنی من می بارم ! چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, :: 12:8 :: نويسنده : احسان بله عروس در چت روم یک عدد پسر پای اینترنت نشسته چت می کند و بی خیال با همه حرف می زند. (همه در اینجا همان سیاهی لشگر این نمایش هستند) ناگهان دختری وارد چت روم می شود و پسر کمی دلش یک جوری می شود. با دختر حرف می زند. از asl و اسم و محل زندگی شروع می کند... من رویا از تهران و سنم هم نمی گم...مگه نمی دونی نباید از یک خانم سنش را پرسید...! و کم کم این دختر با بقیه برایش متفاوت می شود و قضیه کمی احساسی می شود. (از این به بعد آهنگ تایتانیک پس زمینه نمایش است.) - چه غذایی را دوست داری؟ - بیف استر.. - وا..مگه همچین غذایی هم هست! - همون بیف استراناگف است!! ولی می دونی ما بس که خوردیم با اسم کوچیک صدایش می کنیم!! از شکل کهای مسنجری که برایش می فرستد حالی به حالی می شود و... کار به جاهای باریکتر می کشد و تلفن رد و بدل می کنند. پای تلفن با شنیدن صدای هم حسابی دلباخته هم می شوند. صدایی شبیه صدای بوق تریلی می گوید: چقدر صدای تو قشنگه!!و صدایی شبیه صدای مرغ می گوید: صدای تو که بهتره!!و دهان جفتشان مثل سمنو شیرین می شود!! پرده دوم; سیب قرار ملاقات می گذارند. هم دیگر را می بینند. هفته ای یک بار گردشی در جاهای خوش آب و هوای تهران و پارکهایی مثل پارک جمشیدیه!پسر هنوز خودش را برای دختر می گیرد و دختر ادای آدمهای کاملا عاشق را در می آورد.:« تو چه خوب باشی و چه بد، من همین جوری دوستت دارم!» یکی از نظراتی که پسر می دهد این است که:« من اگر جای شهردار بودم حتما این پارک را تنها برای دختر ها و پسرها می ساختم و اصلا اجازه نمی دادم کسی تنها وارد شود!!»و دختر هم حرفهای پسر را تایید می کند!! (صدای به هم خوردن حال یک عابر پیاده...) پسر تمام سعی اش را می کند که مثل آرنولد یا تام کروز خودش را نشان بدهد. مثلا در یک صحنه کاملا ساختگی جلوی ماشین می پرد که مثلا دختر خانم خدایی نکرده زیر ماشین نرود!! و دختر هم مثل نجات یافتگان قلمبه قلمبه قلب بالای سرش می ترکاند!! و گاهی خودش را با سوفیالورن عوضی می گیرد!!و بعد از این قضایا به این نتیجه می رسند که نمی توانند این همه دوری را تحمل کنند و باید با هم ازدواج کنند (البته بعد از چند دفعه بیرون رفتن نمی دانم....) و قضیه به خواستگاری و مراسم سنتی می کشد.و خلاصه دختر و پسر به عقد هم در می آیند و همه چیز به خوبی و خوشی..... های نویسنده پنج پرده دیگر مانده.. ا...فکر کردم فیلم هندی است...ببخشید....پس ادامه می دهیم!
پرده سوم; سماق کم کم کمی کارشان حالت رسمی پیدا می کند. مدام با هم بیرون می روند و از تمام پارکهای تهران و حومه!! خاطره می سازند. اسم این مرحله را گذاشتیم سماق چون مثل سماق روی کباب خوشمزه است..!!حرفهای عشقی و رفتارهای رمانتیکانه از مراحل لاینفک این مرحله است. مدام سعی می کنند به هم ثابت کنند که «تو همونی هستی که من می خواستم.»
پسر کمی به فکر فرو می رود. او باید شغلی دست و پا کند و شاید هم برای همسرش (همان دختر) هم کاری بجوید چون « زندگی که شوخی بردار نیست ننه جون!!»از این به بعد نامش سکه است. چون پسر بدو کار بدو....کجا به هم برسند خدا عالم است... دختر کمی از وضعیت نابسامان اقتصادی ناراضی است و زبان به غر غر می گشاید و پسر هم کلافه می شود.
این پرده کمی وسایل احتیاج دارد...ترجیحا لوازمی که راحت خرد شوند!! سر همان مسائل مادی یا دیگر مسائل مهم از جمله طرز راه رفتن و مدل مو و.....دعوا آغاز می شود. -تو از اول منو نمی فهمیدی.... - ا...نه بابا...تو خیلی می فهمی!! - یعنی می گی من نفهمم!!؟ - آره می گم...می خوام بدون چه کار می توونی بکنی...و از اینجا همان وسایل مذکور وارد گود می شوند و بر سر عاشقان اینترتی خرد می گردند!(در برخی نسخ ریز ریز هم می شوند!) البته لازم به ذکر است که دعوا مثل سیر ترشی است کمش مزه زندگی است زیادش باعث اذیت می شود و دل را می زند....
حالت قهر بعد از دعوا هم کمش خوب است و زیادش دل را می زند و گلو را می سوزاند...
....-(دختر هم به طرز خیلی تابلویی تلویزیون گوش می دهد و محل نمیگ ذارد.)ان شاالله هیچ کس زیاد از سرکه نخورد...آمین...بگو آمین..ا..ا....بگو آمین... خدا از دهنت بشنود.
کنار سفره هفت سین نشسته اند. پارسال این موقع هیچ کدام همدیگر را نمی شناختند ولی امسال کاملا همدیگر را می شناسند چه شناختنی!! کم کم برای هم جا می افتند و به هم عادت می کنند... عادتی عاشقانه... (در ضمن بالاخره با هم آشتی می کنند.) از این جا به بعد تمام زندگی شان سبزه است....مثل سبزه رشد می کنند و بارور می شوند و می شکفند...
البته اینطور تظاهر می کنند. چون اون دختر و پسر قبلی که تو پله های دادگاه داشتند با هم دعوا می کردند، یا همین نرگس خودمون دختر سوپرمارکتی سرکوچه که پای همین چت و چت روم روزی سه تا دوست پیدا می کند و با چهار تا قهر می کند هم از این حرفها زیاد می زد. آخرش هم با یکی از همونا از طریق اینترنت آشنا(!) شدند و مثلا رفتند خانه بخت. اما یادتان باشد که "مثلا" رفتند خانه بخت...چرا که این خانه بخت، مثل همان خانه عنکبوت است که با یک نسیم...راستی گفتم دادگاه، این را هم بگویم که یکی از همین زوج های جوان عاشق، چهارماه در دادگاه خانواده می دوید که ثابت کند، همسرش بعد از ازدواج بوسیله چت، با چند نفر دیگر دوست شده و به آنها قول ازدواج داده است...دنیاست دیگر، چرخش دارد و...
سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 16:19 :: نويسنده : احسان کوتاه و آموزنده : خودخواه نباشید! بار من را بردار.” اما اسب به او اعتنایی نکرد. الاغ که نمی توانست سنگینی آن همه بار را تحمل کند، به زمین افتاد و جان داد. آن گاه صاحب اسب تمام بارها ، به اضافهی پوست الاغ را پشت اسب گذاشت. اسب همچنان که زیر بار کمر خم کرده بود، ناله می کرد و با خود می گفت : ” افسوس! چه حماقتی کردم.من حاضر نشدم اندکی از بار الاغ را به دوش بکشم. حالا نه تنها مجبورم باری را که بردوش او بود، بلکه پوست او را هم به دوش بکشم.” پر است که هر گیاهی را که در پای آن رشد کند ، نابود می کند. این درخت پناه می دهد،سایه دارد و نابود می کند. متاسفانه باید بگویم که من کسانی را می شناسم که مانند این درخت هستند.فکر کنم شما هم کسانی از این نوع را می شناسید. این آدم ها خودپسندند. آن ها همه چیز را برای خود می خواهند که مرکز توجه واقع شوند. هیچ علاقه ایی به کمک به دیگران ندارند ، ولی از همه به نفع خود بهره می جویند. آنها مانند درخت «یوپاس» خاصیتی برای اطرافیان ندارند و باعث شکوفایی ، رشد و باروری دیگران نمیشوند. از طرف دیگر یادم می آید وقتی کوچک بودم سعی می کردم روی ریل راه آهن راه بروم. چند قدم بیشتر نمی توانستم راه بروم و تعادل خود را از دست می دادم. اما اگر با دوستم روی ریل قرار میگرفتیم می توانستیم دست یکدیگر را بگیریم و تعادل خود را حفظ کنیم. در این صورت می توانستیم تا آن سر دنیا برویم. من و تو حق انتخاب داریم.می توانیم مثل درخت یوپاس باشیم. «سم خودخواهی» ترشح کنیم. فقط به خود و خواسته هایمان بیندیشیم. در خودخواهی جا خوش کنیم یا این که همزمان با رشد زندگی به دیگران یاری دهیم. می توانی زندگی را در خدمت دیگران باشی، یا با خودپسندی گمراه کننده آن را هدر دهی. یا باید از مردم سوء استفاده کنی یا با آنها دوست شوی. هر دو باهم ممکن نیست.
خودخواه بودی، در رانندگی ، در صف مترو و اتوبوس، در محل کار، در خانه …!!!؟؟؟ عادت کرده ایم تا به راحتی فقط به آنچه برای خود می خواهیم فکر کنیم و بخاطر آن هر کاری انجام دهیم. بسیاری را می بینم که هر روز تلاش می کنند هر چه بیشتر از روز قبل بر دارایی ها، پُست و مقام خود بیافزایند حتی به قیمت آسیب رسیدن به همسایه شان و حتی خواهر و برادر خویش!!!!!! از همین امروز آغاز کن. در کنار صبحانه ایی که برای توانمندی جسمت می خوری، یک جمله برای توانمندی روح و جانت نیوش جان کن : من با بخشش و دوستی، نسبت به همنوع خود سم خودخواهی را از خود دور خواهم کرد.
«به ندرت همسایه مان را با همان ترازویی می کشیم که خودمان را وزن می کنیم! سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 16:11 :: نويسنده : احسان متشکرم همسرم! آيا تا به حال فکر کرده ايم همسرمان چه چيزهايي به ما داده است و ما به خاطرش قدرداني نکرده ايم؟ شما با همسرتان را بهتر مي کند، سلامت روان خودتان را بالا مي برد و اصلا نگاه تان به زندگي اجتماعي را عوض مي کند. پس مي ارزد که تکنيک هايش را ياد بگيريد. «يک تشکر خشک و خالي به چه دردي مي خورد». «هر کس بايد وظيفه خودش را انجام دهد و نبايد از ديگران توقع قدرداني داشته باشد»، اين جمله هاي نادرست متاسفانه آن قدر فراگيرند که خيلي از ما باورشان کرده ايم. اما روان شناس ها مي گويند قدرشناسي دست کم روي اين چهار چيز تاثير مي گذارد: شماريد، لطف هايشان را هم هميشه به ياد داريد. حالا اين آدم چه پدرتان باشد،چه مادرتان، چه همسرتان، چه کارفرمايتان، چه استاد دانشگاه تان، چه همکارتان و چه دوست تان، از آدم قدرشناس بيشتر خوشش مي آيد. خصوص وقتي اين فرد همسرتان باشد يعني کسي که مي خواهيد يک عمر با او زندگي کنيد. اصلاً بخش زيادي از رضايت زندگي به همين رابطه مثبت برمي گردد. هاي همسر را بيشتر مي بينند و درک مي کنند. اين رضايت از زندگي خودش کم چيزي نيست. اصلا يک جورهايي رضايت از زندگي خود خوشبختي است. خودخواهي خيلي عميق اما خيلي پنهان سرچشمه مي گيرد. تا وقتي که ما در مقام گيرنده مطلق باشيم و توقع داشته باشيم همه چيز و از جمله محبت را دو دستي به ما تقديم کنند، معلوم است که افسرده مي شويم. چون که ذاتاً دنيا اين جور جايي نيست که مفتي مفتي و بدون تعامل تو را به چيزي برساند. آدم هاي قدرشناس به اين دليل افسرده نمي شوند که اين حس قدرداني با آن حس پنهان خودخواهي مقابله مي کند. که ما براي رسيدن به هدف مان با مانع روبه رو شده ايم و حسادت هم به اين خاطر که ما دلمان مي خواسته است در جايگاه يک نفر ديگر باشيم اما الان نيستيم. اما حس قدرداني به معناي رضايت حداقل از جنبه هاي مثبت وضعيت فعلي است. يعني دقيقاً بر خلاف حس هايي که به خشم و حسادت دامن مي زند. شود هميشه آن را آموخت و تجربه کرد. همين طور چهار گام يک روش ديگر. است تهيه کنيد. باور کنيد اگر منصف باشيد اين فهرست آن قدر طولاني مي شود که خودتان هم خجالت مي کشيد! يادتان باشد چيزهاي ناچيز و کارهاي بزرگ را کنار هم رديف کنيد و از هيچ کدام صرف نظر نکنيد. کم کم حس قدرشناسي شما را قلقلک مي دهد. چه چيزهايي داده ايد. از کوچک و بزرگ همه کارها را رديف کنيد. اميدوارم از آن آدم ها باشيد که فهرست پرداخت و دريافت شان تقريبا به يک اندازه باشد وگرنه يا خيلي قدرناشناس ايد يا خيلي قدر ناديده! سخت است نه! حتماً مي گوييد خب عمدي نبوده، تصادفي بوده است، حقش بوده يا از اين قبيل حرف هاي صد تا يک غاز. چه طور وقتي در ذهنتان بدي هاي يک نفر را رديف مي کنيد از اين قبيل بذل و بخشش ها نمي کنيد؟ خرده جنايت هايتان را فهرست کنيد! دست تان مي آيد که چه قدر بايد به دوز قدرشناسي تان اضافه کنيد. بهتر است به محتواي جاهايي که بايد بيشتر قدرشناس شويد توجه کنيد. که ممکن است از بچگي در شما به وجود آمده باشد و به اين راحتي نشود تغييرشان داد! کله تان مي زند، رديف کنيد، فکرهايي مثل «نه اصلاً لازم نيست»، «وظيفه اش بوده»، «حالا دفعه ديگر» و... دسته هاي «باور به نياز نبودن قدرداني»، «باور به چاپلوسي بودن قدرداني» ، «باور به حقارت بودن قدرداني» و از اين قبيل دسته ها تقسيم کنيد. يادتان باشد معمولاً باورهاي قدرناشناسانه از همين چند دسته اند. شويد و ببينيد اگر باورهايي مثل «قدرت بودن قدرشناسي»، «سالم بودن قدرشناسي» و از اين قبيل را جايگزين کنيد، نگاه تان به دنيا چه تغييري مي کند. باورهاي تان قدرشناسانه شده اند دست به کار شويد و برويد همين الان از همسرتان تشکر کنيد!
به شما يک تقلب برسانيم. شما مي توانيد همين حالا براي تشکر از همسرتان متن زير را براي او پيامک کنيد، يا اگر به اينترنت دسترسي داريد مي توانيد اين متن را برايش ايميل کنيد، اگر هيچ کدام از اين کارها را نمي توانيد انجام دهيد حداقل متن زير را با دستخط خودتان بنويسيد و به در يخچال بچسبانيد، مطمئنا همسر شما با ديدن آن خوشحال خواهد شد: سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 15:40 :: نويسنده : احسان آشنایی با نشانههای یک مرد رویایی نشانهها، امکان شناسایی مرد رویاییتان را برای شما فراهم کنیم. فهمیدن اینکه آیا یکی از همین مردهای اطرافتان، مرد زندگی شماست یا نه، کمی زمان میبرد. پس با نشانههای یک مرد رویایی آشنا شوید و ببینید که چه کسی در اطرافتان این نشانهها را در رفتارهایش بروز میدهد. وقتی میخواهیم ببینیم که آیا یک مرد، مرد واقعی زندگی شماست، اول باید به این نکته توجه کنیم، وجود احترام است. احترام موضوعی است که در صدر جدول خوشبختی قرار دارد و خودش را به هزار و یک جلوه نشان میدهد و البته احترام یک موضوع ۲جانبه است؛ موضوعی که هم شما برای رعایتکردنش باید تلاش کنید و هم باید همسرتان در رفتارهایش آن را نشان دهد. اگر میخواهید بدانید احترام در رابطه میان شما و نامزدتان جایی دارد، میتوانید از نشانههای زیر کمک بگیرید: کردن فشار روی شما و ارتباطتان، گاهی از خواستههایش میگذرد. مقایسهتان نمیکند. سعی نمیکند حرف خودش را به کرسی بنشاند. برای موفقیتهای آیندهتان فراهم کند. نشانههای بالا را در رفتارهایش نشان میدهد یا خیر و بعد وجود آنها را در رفتارهای خودتان بررسی کنید. همه ما ایدهآلهایی در ذهنمان داریم که از بچگی، وقتی صحبت ازدواج در آینده میآید، در ذهنمان چرخ میزنند. از ویژگیهای ظاهریای مثل قد و وزن گرفته تا شرایط مالی، تحصیلات و خصلتهای رفتاری. مسلما هیچ دختری دوست ندارد همسر آیندهاش بیپول یا بدخلق باشد اما اولویتگذاری آدمها برای این ویژگیها یکسان نیست. یکی به شأن اجتماعی اهمیت بیشتری میدهد و یکی به خلقوخو؛ یکی خانواده برایش مهم است و یکی هم پول. اما برای شما کدام مهمتر است؟ خودتان دستهبندی کنید. که این فرد چقدر به معیارهای خود شما نزدیک باشد و البته اینکه از مرزبندیها و خط قرمزهایتان هم عبور نکند. برایتان در اولویت قرار دارند را روی کاغذ بیاورید و بعد در مورد ایدهآل بودن یا نبودن این فرد تصمیم بگیرید. حتی اگر او ۷ ویژگی از این ۱۰ تا را داشته باشد، میتواند یک همسر مناسب برای شما باشد. اولویتهایش را روی کاغذ بنویسد و ببیندکه آیا شما هم میتوانید همسر ایده آلی برایش باشید یا نه! در هر ارتباطی خط قرمزهایی هست که شکسته شدنشان همه چیز را به هم میریزد و البته محدودیتهای همه ارتباطها مثل هم نیستند. وقتی که پای زندگی مشترک به میان بیاید، خط قرمزها پیچیدهتر و گاهی هم غیرقابل عبورتر میشوند و به همین دلیل یکی از اصلیترین نشانههایی که به شما میگوید یک مرد، همسر ایدهآل شماست، احترام به همین خط قرمزهاست.
به مفهوم درست در ذهن شما بیندازد و در صورتی که میبیند انجام یک کار به تصور ذهنی شما در موردش آسیب میزند، از انجام دادنش دست بردارد. مشترک شما صادق هستند. پس اگر او میخواهد برایتان بهترین همسر دنیا باشد، باید هر دوی این مسیرهای ممنوعه را بشناسد و به آنها احترام بگذارد. هستند که همه مردها از آن باخبرند اما اگر مورد دیگری در ذهنتان وجود دارد، انتظار نداشته باشید که مردتان آن را حدس بزند بلکه با توضیح آن موضوع و بیان دلایلتان، اهمیت این خط قرمز را بازگو کنید و از او بخواهید که به این محدودیت احترام بگذارد. همه ما دوست داریم بهترین باشیم. بهتر از چیزی که هستیم و حتی بهتر از چیزی که در توانمان هست. به خصوص اگر مقابل فردی بنشینیم که دوستش داریم و نگران از دست دادنش هستیم، دوست داریم خودمان را بهمراتب بهتر از خود واقعیمان جلوه دهیم و ضعفها و شکستهایمان را در مقابلش پنهان کنیم. دوست داریم او فکر کند، قویترین و ایدهآلترین دختر جهان هستیم و هیچ جای دنیا، فردی به مهربانی، صبوری و دانایی ما پیدا نمیشود ولی مدتی که بگذرد، این تلاش برای بیش از حد خوب بودن و در واقع یکی دیگر بودن، برایمان خستهکننده میشود و میل ماندن در آن رابطه را از وجودمان دور میکند. خود واقعیتان نخواهید داشت. بیمورد یا احساس ناامنی، زندگی مشترکتان را خراب کنید.
مقابلش ظاهر شوند، باز هم شما را انتخاب میکند. گرچه بهترین حالت ممکن این است که ازدواج شما همه را خوشحال کند و کوچکترین سردی و مشکلی در این مسیر پیش نیاید اما نباید فراموش کنید که این حالت رویایی همیشه هم اتفاق نمیافتد. تفاوت در انتظارها، تفاوتهای خانوادگیو سبک زندگی و بسیاری عوامل دیگر میتواند انتقاد دیگران را متوجه شما و تصمیم مشترکتان کند. انتقادهایی که گاهی از طرف خانواده و اطرافیان شما بیان شده و گاهی هم به نامزدتان گفته میشوند و گوش او را پر میکنند. و برای راضی کردن دیگران، به فکر تغییر برنامههایش نمیافتد. ایدهآل هرگز بار این تغییرات را به دوش شما نمیاندازد و با قرار دادنتان در برابر دیگران، بهدنبال حاشیه امنی برای خودش نمیگردد. حتی اگر او تمام نشانههایی که یک همسر ایدهآل باید داشته باشد را دارد، باز هم به معنای این نیست که او مردی است که برای آرامش شما آفریده شده است. با وجود بررسی تمام این موضوعات، دست آخر باید به این فکر کنید که چه حسی درباره این مرد دارید. منتظر گذاشتن قرار بعدی میمانید؟ آیا وقتی صحبت از ازدواج میشود، دلتان میخواهد که زود همهچیز جفتوجور شود و برای همیشه در کنار او باشید؟ ندارد که بخواهید به خاطرش از ازدواج صرفنظر کنید، دست نگهدارید! نباشد، با وجود تمام ویژگیهای مثبت هم نمیتواند شما را به ماندن در یک زندگی دلگرم کند. سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : احسان توصیه هایی برای وقتی هیچ خبری از خواستگار نیست!! دلیلی که پشت ماجرا باشد، باید بپذیریم که در دوره و زمانه فعلی خیلی ها سن شان بالا رفته و هنوز مجرد مانده اند و خیلی ها هم به سن تجرد قطعی رسیده اند. ازدواج هایی که در گذشته در دهه دوم زندگی شکل می گرفت حالا به دهه سوم و چهارم رسیده و شانس متاهل شدن را پایین آورده است. بفهمید اشکال کار کجاست؟ خانواده، محل زندگی، عدم صلاحیت یکی از اطرافیان، میزان تحصیلات، نوع شغل، توقعات و خواستههایتان و... بیتردید پس از شناخت علت، میتوانید با مشورت از متخصصان در جهت راهکارهایی، برای رفع آن گام بردارید.
والدینتان ترجیح میدهند به خواستگاران شما جواب منفی دهند و چیزی در این زمینه به شما نگویند تا آرامش خیالتان برای ادامه تحصیل مخدوش نشود.
تمایلتان به ازدواج، با آنها گفتوگو کنید و یا با شخص امین و دلسوزی موضوع را در میان بگذارید و از او بخواهید والدینتان را راجع به این مسئله آگاه سازند و از خواسته شما مطلع گردانند. - به درونتان مراجعه کنید؛ به ضعفها و خصلتهای ناپسند خود توجه کرده و درصدد رفع آنها برآئید. چه بسا ممکن است به دلیل وجود یک صفت بد یا یک رذیله اخلاقی و رفتاری، موردپسند دیگران واقع نشوید و یا به واسطه وجود آن صفت، از لطف و رحمت خداوند دور بمانید.
مناسب و به دور از شوخیهای زیاد و جلف بودن میتواند برای جلب نظر یک مرد مفید باشد. از سوی دیگر برخوردهای نامناسبی چون اخم و بدخلقی در مواجهه با یک نامحرم نیز میتواند حالت طردکنندگی ایجاد کند. لذا، سعی کنید رفتار میانهای داشته باشید نه اغواگر و تحریککننده باشید و نه اخمو و عصبی. به گونهای هم صحبت میکنند که در دیگران این تصور را ایجاد میکنند که آنها بسیار متوقع میباشند و اهل سازگاری نیز نیستند. اگر مرتکب این اشتباه شدهاید سعی کنید با كم كردن این توقعات و بیان این مسئله در موقعیتهای مناسب (انتظارات من برای ازدواج و ...) زمینه ازدواج خود را فراهم كنید بفهمند شما از تجردتان ناراضی هستید یا همه فکر کنند شما قید شوهر کردن را زده اید و هیچ علاقه ای به تاهل ندارید. یک رفتار معقول و بالغانه اتخاذ کنید. «اگر مورد خوبی باشد من به ازدواج مایلم.» یا «من آدم سختگیری نیستم و اگر خواستگار موجه و هم کفوی باشد مخالفتی ندارم». منظورمان از این عبارت این نیست که همه جا در بوق و کرنا کنید و خود را مشتاق ازدواج نشان دهید. اما در جمع دوستان متاهل و اقوام نزدیک تان بگویید من آمادگی ازدواج را دارم. جمله به معنی ذوق زدگی شما برای ازدواج نیست. بلکه آمادگی منطقی شما را نشان می دهد. به همه کس نیست. اما اگر فرضا در کلاس زبان، دانشگاه یا محل کارتان فرد موجهی را شناختید که می توانست گزینه خوبی برای ازدواج باشد، با او با اخم و فاصله و ترشرویی برخورد نکنید.
دهید دیگران بیش از حد بهتان نزدیک شوند، می توانید فضایی برای تعامل بیشتر و شناخت بیشتر ویژگی های برجسته تان فراهم کنید. پس تا زمانی که شرایط ازدواجتان مهیا شود، فرصت را غنیمت بشمارید و در تعالی دیگر ابعاد زندگیتان بکوشید. بپذیرید شما تنها فردى نیستید كه با این مسئله مواجه شدهاید. تأمین خوشبختى و سعادت همیشگى نیست. مناسبتری را برای زندگی انتخاب کنید که بیشک این به صلاح شما خواهد بود. با كمال بزرگواری سعه صدر و گذشت داشته باشید. - با افکار منفی خود مقابله کنید و از منفیبافی به شدت اجتناب کنید. تا آنجایی که امکان دارد بدبینیها را کنار بگذارید و از عینک خوشبینی استفاده کنید. یقین داشته باشید آنچه را که فکر کنید اتفاق میافتد چه خوب چه بد! سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : احسان با همهی سعی و تلاش همسران برای نرسیدن به مرحلهی جدایی، بسیاری از ازدواجها، منجر به طلاق رسمی شده و درصد بسیار بالاتری، به طلاق عاطفی منتهی میشود. باوجود اینکه بیشتر ازدواجها با عشق و علاقه و محبت طرفین صورتمیگیرد، اما در اکثر موارد مشاهده میکنیم که زن و مرد با تمام تلاشی که درجهت انجام دقیق وظایف خود دارند، بهمرور زمان، عشق و علاقهی بینشان کمرنگ وکمرنگتر شده و گاهی بهطور کامل محو میشود و همسران بدون هیچگونه احساس و عاطفهای نسبت به هم، بهطور کامل جدای از هم به زندگی خود ادامه میدهند. به این نوع جدایی، اصطلاحاتی مانند طلاق عاطفی، طلاق روحی و روانی، طلاق خاموش یا زندگی زناشویی خاموش اطلاق میشود. با همهی سعی و تلاش همسران برای نرسیدن به مرحلهی جدایی، بسیاری از ازدواجها، منجر به طلاق رسمی شده و درصد بسیار بالاتری، به طلاق عاطفی منتهی میشود. به زندگی مشترک زوجین. در طلاق عاطفی، زن و شوهر بدون اینکه بهطور رسمی از هم جدا شوند، عواطف خود را از هم دریغ کرده و روی از هم برمیتابند زیرا دیگر اعتماد و احساسی بینشان نمیماند. زن و مرد با اینکه در یک خانه و زیر یک سقف زندگی میکنند، با هم غذا میخورند، با هم کار میکنند، با هم به مسافرت میروند و... اما دراصل، دو انسان بیگانه و بیتفاوت و بیاحساس نسبت به هم هستند و سر هرکدامشان به مسائل و امور زندگی خود گرم میشود. گوناگونی دارد. علتهایی مانند محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، مشکلات اقتصادی، ازدواجهای تحمیلی، ترس و فرار از تنها ماندن، چشموهمچشمی با دوستان و فامیل در امر ازدواج، خشونت و عصبانیت، مادیات، تجملگرایی و تشریفات بیش از حد، خودبزرگبینی و تحقیر دیگری، بقای نسل، ترس از حرفهای اطرافیان، دورویی، پنهانکاری و... جایی غرغر كنند و ناتوان از تصمیمگیری و بخصوص عملی و اجرایی كردن تصمیمی، زمان را با این فكر سپری كنند كه حالا باید چه كنند و از كجا شروع كنند. میروند و میآیند و باز با صحنه در هم ریخته اتاق مواجه میشوند و دنبال مقصر به هم ریختگی میگردند و هر بار همین روند تكرار میشود. بعضیها هم خم میشوند و از همان جایی كه هستند شروع میكنند به جمع كردن و مرتب و منظم كردن وسایل، حتی اگر نزدیكترین چیزی كه به دستشان بیاید دستمالی چرك و كثیف یا تكه كاغذی مچاله شده باشد. دسته اول : همواره چیزی را درون زندگیشان خالی و كم میبینند و كسی غیر از خود را مقصر. به همیندلیل مدام شكستخورده، عصبی، درآمده از چاله و افتاده به چاه، درگیر و در یك كلام عاجزند. دسته دوم : اگر با شكستی هم در زندگی روبهرو شوند، درصدد رفع آنند، از چاه به چاله و از چاله به سطح زمین برمیگردند، درگیریهای كمتری دارند و در یك جمله، احساس خوشبختی بیشتری میكنند. حتی دو كودك همزاد یا دوقلو هم مثل هم نیستند بنابراین وقتی قرار است زن و مردی سالهای سال زیر یك سقف زندگی كنند، طبیعی است در برخی یا حتی بسیاری از امور نظرات، دیدگاهها، روشهای متفاوتی داشته باشند.شیوه صحیح مدیریت و درك این تفاوتهاست كه باعث میشود رنجش و دلخوری احتمالی به شكوه و گلهگذاری نرسد و با عبور از آن، روابط خوب و صمیمی به گونهای نشود كه هر یك، طرف دیگر را همچون كوهی از نفرت بداند. باشید، خم شوید و اتاق افكارتان را با این اصول مرتب كنید: * با افراد متخصص و كارشناس مشاوره كنید، نه هر كسی كه صرفا بزرگتر است یا فقط مدركی دارد یا همكار و دوستی حتی صمیمی اما بیتخصص است. * نگاه علمی را در خود تقویت كنید نه نگاهها و برداشتهای احساسی را. * اگر هنوز ازدواج نكردهاید، شیوهها و معیارهای صحیح انتخاب همسر را یاد بگیرید و اجرا كنید، نه صرفا عشق و علاقه موقت دو جانبه را. * اگر ازدواج كردهاید به طور مداوم آموزههای نحوه رفتار شخصی و اجتماعی، همسرداری ، بچهداری، شیوه زندگی و... را یاد بگیرید و راهكارهای عملی آنها را با زندگی خود تطبیق دهید. * راههای صحیح اصلاح رفتار نادرست و جلوگیری از تكرار آنها را بیاموزید و اجرا كنید نه اولین راهی را كه به نظرتان میرسد. * از هر مساله جزئی و كوچكی شكوه نكنید. با شناخت كافی، اهم و فی الاهم كنید و ویژگیهای واقعا بد و مسائل اساسا مهم را مد نظر بگیرید. * احترام متقابل را حفظ كنید. بیاحترامی و توهین مقدمه دلخوری و ورود به حیطه لطمات عاطفی است. * به تفاوت سلیقه، فكر و نگاه یكدیگر احترام بگذارید و دیگری را تمسخر نكنید. * اگر با تغییر دكور یا رنگ یا... موافق نیستید اما همسرتان آن را دوست دارد، در صورتی كه مشكل حادی پیش نمیآید، انتخاب و سلیقهاش را بپذیرید. * برای داشتن زمانهای مكالمه دو نفره برنامهریزی كنید. * پیش از صحبت با هم، سعیکنید خود را جای همسرتان قراردهید؛ در اینصورت بهطور کامل درمییابید که چگونه باید مسائل را مطرح کنید. * نگذارید دلخوری باعث شود مكالمات دو نفره از زندگی حذف شود. * در حین بیان ناراحتیهای خود از مجادله و بلند كردن صدایتان پرهیز كنید. * هرگز صحبتهای خود را با طعنه، زخم زبان، کنایه و پایین آوردن شخصیت و حرمت همسرتان بیان نکنید. *با همسرتان مقابلهبهمثل نکنید. سعیکنید همیشه شما پیشقدم شوید و با رفتار محبتآمیز، مهربانی را به او آموزش دهید.
* خواستهها و انتظاراتتان را واضح و مشخص بیان كنید. *از پیشداوری و تصمیمگیری براساس تصورات خود، پرهیز نمایید. * هر گفته جایی و هر سخن مكانی دارد. آن را همواره رعایت كنید. *اگر رنجشی قابل چشمپوشی میباشد، از آن بگذرید ولی اگر برایتان مهم است، هرچند که مسألهی کوچکی باشد، آنرا بهطرز صحیحی با همسر خود در میان بگذارید. * آنچه را برای خود نمیپسندید برای دیگری نپسندید. اگر نمیخواهید همسرتان با عصبانیت جوابتان را بدهد، شما هم چنین نباشید. اگر به خانواده خود عشق میورزید، خانواده او را نیز دوست داشته باشید. * عشق و علاقه با منت جور درنمیآید. برای عشقی كه به طرف دیگر داشتهاید یا كارهایی كه به سبب علاقه خود كردهاید منت سر همسرتان نگذارید. *محبت خود را هم بهصورت زبانی و هم بهصورت عملی بیان کنید. *رنجشهای گذشته را بهطور مرتب به یاد نیاورید. * از خودتان هم (نه از طرف مقابل) به شكلی منطقی و منصفانه حسابكشی كنید. * قدم به قدم اشتباهات و اشكالات رفتاری و گفتاری خودتان را صحیح و رفع كنید.
* ویژگیهای بد و خوب خود و طرف مقابل را با هم سبك و سنگین كنید. * نحوه مهار عصبانیت و مدیریت خشم را بیاموزید. * مشكلات اساسی را به حال خود رها نكنید.
سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 15:21 :: نويسنده : احسان
اگر دختر خانمی از تمامی امتیازهای ضروری بیبهره و تنها پولدار بود، بهتر است به سراغ او نروید، چراکه برخی از این افراد همه چیز را با پول میسنجند، حتی ارزش انسانها را. البته دختران ثروتمندی هم هستند که چنین میاندیشند و به سایر ارزشهای حقیقی زندگی واقفند.
مورد توجه اطرافیان قرار گرفتهاند، دیگرنیازی نمیبینند برای ارتباط با اطرافیان یا بهبود روابط اجتماعی تلاشی کنند. این گروه در مقابل دخترانی قرار دارند که علاوه بر زیبایی صورت، به سایر زینتهای اخلاقی، اجتماعی و محاسن پسندیده دیگر نیز مزین و آراستهاند. اشتباه نکنید، این موضوع با اهل مشورت بودن فرق دارد و نشانه متکی بودن افراد است. چنین دخترهایی پیش از انجام هر کاری و حتی مسائل جزئی و پیشپا افتاده از دیگران کمک میخواهند و هرگز حاضر نیستند روی پای خود بایستند. این صفت اخلاقی هم به توضیح نیاز ندارد و کاملا مشخص است. اگر با چنین دختری برخورد کردید، به این امید که او را میسازید و تغییر میدهید، نباشید! بهتر است طرف از ابتدا خصوصیتهای اخلاقی مناسبی داشته باشد. برخی از دختران همیشه به چشم یک رقیب به شما نگاه و خود را با مردان مقایسه میکنند. از سوی دیگر میخواهند همه چیز تحت کنترل آنها باشد و تنها به دنبال اهداف بلندپروازانه خود در زندگی هستند. میخواهند مردها را تحت کنترل خود بگیرند و برای او نقش یک معلم و بهویژه معلم اخلاق را در همه زمینهها ایفا کنند تا آن مرد را تغییر دهند!
این پسرها بیشتر از آنکه عاشق شما باشند، عاشق تجربه عشق و عاشقی هستند، بنابراین احتمال خیانت آنها چه پیش از ازدواج و چه پس از ازدواج زیاد است. چنین پسرهایی با چربزبانی و هفتخطبازی بهگونهای که خودتان هم متوجه نمیشوید خرج و مخارج هر سفر یا حتی کافیشاپ رفتنی را به گردن شما میاندازند و به نوعی فقط برای سوءاستفاده مالی به شما ابراز علاقه میکنند. اعتیاد شوخیبردار نیست و نمیتوان به امید قولی مبنیبر ترک به فردی معتاد دل بست؛ چرا که اغلب این افراد ثبات شخصیتی ندارند و زندگی را برای شما به یک جهنم واقعی تبدیل میکنند. اگر پسری مدام از این شاخه به آن شاخه پرید و کسب و کار مشخص و درست و حسابی نداشت، اما دائما از تواناییها یا آرزوهایش گفت، حتما از او دوری کنید.
خود را هم ندارند چه برسد به زندگی مشترک.
پدر و مادرش است، مطمئن باشید نمیتواند نقش یک مرد ایدهآل را در زندگی شما ایفا کند.
آینده بیندیشد و نگذارد از زندگی لذت ببرید، نه! این افراد زندگی را به کام شما تلخ میکنند و گاهی ابتداییترین انتظارات شما را هم برآورده نخواهند کرد، چراکه پای پول در میان است.
را سر خواهند برد. حالا انتخاب با خودتان است، آیا تحمل این همه یکنواختی و سکون را دارید؟ در یک رابطه باید هر دو طرف هم غمخوار یکدیگر باشند هم در شادیهای یکدیگر شرکت کنند، اما بودن با پسری که دائما از بیماری یا رنجهایش میگوید و همیشه در حال شکایت کردن از یک رنجشخاطر است، نمیتواند قابل تحمل باشد! این شک و تردیدها به توهین و بیاحترامی هم ختم میشود.
برای او تصمیم میگیرد و تعیین تکلیف میکند، در کنار خود تحمل کند.
میگویند، اما گاهی این مسئله به واقعیت میپیوندد، بنابراین اگر همیشه طرف مقابل شما برای کار و مسائل شغلیاش وقت داشت و شما برای او در درجه دوم اهمیت قرار داشتید، بدانید که نمیتواند مرد ایدهآلی باشد و یک روزی بالاخره کاسه صبر شما هم لبریز میشود و لب به شکایت میگشایید. سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 15:10 :: نويسنده : احسان دلتنگی یعنی : فاصله ای که با هیچ بهانه ای پر نمیشه دلتنگی یعنی : بغضی که باهاش کلنجار میری تا یهو نشکنه دلتنگی یعنی : اس ام اس هایی که فرستاده نمیشه،نوشته هایی که ثبت موقت میشه دلتنگی یعنی : لحظه هایی که با خودت زمزمه می کنی "حتی دیگه اومدنت،بهم کمک نمیکنه" دلتنگی یعنی : بشینی به خاطراتت باهاش فکر کنی اون موقع یه لبخند بیاد روی لبت ولی..... چند لحظه بعد شوریِ اشکهاتو حس کنی دلتنگی یعنی : امروز........
دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, :: 22:46 :: نويسنده : احسان وفا نكردی و كردم، خطا ندیدی و دیدم
دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : احسان آیا باور و عقیده من،باعث رفتار من نیز می شود؟ جمعه 22 شهريور 1392برچسب:, :: 11:57 :: نويسنده : احسان درباره وبلاگ این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت... موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|