دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق قهرمانان را بیدار کند قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید همچنان خواهم راند نه به آبی ها دل خواهم بست نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می آرند و در آن تابش تنهایی ماهی گیران می فشانند فسون از سر گیوهاشان همچنان خواهم راند زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود هیچ اینهتالاری سرخوشی ها را تکرار نکرد چاله ابی حتی مشعلی را ننمود دور باید شد دور شب سرودش را خواند نوبت پنجره هاست همچنان خواهم راند پشت دریا ها شهری است که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است بام ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرند دست هر کودک ده ساله شهر شاخه معرفتی است مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند پشت دریا ها شهری است قایقی باید ساخت
جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:50 :: نويسنده : احسان
کجایی سهراب؟؟
جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:21 :: نويسنده : احسان یکی بود یکی نبود، اونی که بود تو بودی و اونی که نبود من بودم ! یکی داشت و یکی نداشت، اونی که داشت تو بودی و اونی که تو رو نداشت من بودم! یکی خواست و یکی نخواست، اونی که خواست تو بودی اونی که بی تو بودن رو نخواست من بودم! یکی آورد و یکی نیاورد، اونی که آورد تو بودی اونی که جز تو به هیچ کس ایمان نیاورد من بودم ! یکی برد و یکی باخت، اونی که برد تو بودی اونی که دل به تو باخت من بودم!
یکی گفت و یکی نگفت، اونی که گفت تو بودی اونی که " دوست دارم " رو به هیچ کس جز تو نگفت من بودم! یکی ماند و یکی نماند، اونی که ماند تو بودی اونی که بدون تو نماند من بودم...
دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:56 :: نويسنده : احسان یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : احسان یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : احسان یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:33 :: نويسنده : احسان
کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم،اکنون که بزرگ شدیم چه دلتنگیم.. کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش راازنگاهش میتوان خواند... اما اکنون اگرفریادهم بزنیم کسی نمیفهمدودل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم سکوت پربهترازفریادتوخالیست؟
سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:37 :: نويسنده : احسان دنیا را چه بد ساخته اند... کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد. کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری... . اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسمو آیین هرگز به هم نمیرسند این رنج است و زندگی یعنی این...
سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:16 :: نويسنده : احسان
چه خوش خیال بودم که همیشه فکر میکردم در قلب تومحکومم به حبس ابد!!!!!!! یکباره جا خوردم.....!!!!!!! وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد: هی......تو........آزادی........ و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد....... جمعه 30 فروردين 1392برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : احسان زندگی بافتن یک قالی چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 15:56 :: نويسنده : احسان درباره وبلاگ این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت... موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |